۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سهشنبه
فعلِ مجهول: اینیکی به خیر گذشت؟
حرفِ تکراریِ غیربدیعام را گفتم که در متنهای کلاسیکِ ما فعلِ مجهول خیلی کم است. تا کمّیتِ این کمی روشنتر شود، محسن زمانی بیتی از حافظ آورد: دوستان در پرده میگویم سخن / گفته خواهد شد به دستان نیز هم.
تسلیم شدم: تعداد از آنی که گمان میکردم دستکم یکی بیشتر است.
بعد جوابی به نظرم رسید. فعلِ مصراعِ دوم "گفته خواهد شد" نیست؛ "خواهد شد" است. مصراعِ دوم دارد میگوید که گفته—اعنی: قولِ من، آن چیزی که در خفا به دوستان میگویم—معروف خواهد شد. با نقطهگذاریِ بد برای تأکید: گفته، خواهد شد [= خواهد رفت] به دستان نیز هم. یعنی آنچه من در پرده به شما میگویم سر از داستانها در خواهد آورد.
۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه
برائتِ نامنصفانه از اهلِ بَرّ
"از خطابهتان لذت بردم؛ ممنون. بنده البته با این جور تشبیهات و استعارات آشنا هستم، و مولوی و حافظ هم کمی خواندهام. لطفاً اگر برهان هم دارید بفرمایید تا در خدمت باشیم."
۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه
اَمـَلِ کثیر
من و پنج دستیارِ دیگرش هفتهای یک بار با او جلسه داریم—پنجشنبهها یازدهِ صبح در دفترِ او در دانشکده. امروز حوالیِ هشتونیم به همهی ما ئیمیل زد. بعد از معذرتخواهی بابتِ اینکه زودتر خبر نداده بوده است، نوشته بود که برای این هفته کارِ خاصی نداریم و لازم نیست برویم پیشاش. ادامه داده بود که، با این حال، او در دفترش خواهد بود چرا که شاید بعضی از ما قبل از اینکه ئیمیلاش را ببینیم حرکت کرده باشیم. من ئیمیل را خواندم و رفتم، به این امید که بقیه هم خوانده باشند، و نیایند، و من مدتی با این خانمِ بسیار زیبا تنها باشم.
در زدم. "بفرمایید". رفتم و نشستم. مدتی حرف زدیم. اتفاقی نیفتاد.
خداحافظی کردم. به در که رسیدم پرسیدم "میخواهید در را ببندم؟" گفت که نه.
و من در این فکر بودم که کاش، اولاً، وقتِ ورود این را پرسیده بودم و کاش، ثانیاً، در جوابِ سؤالِ لدیالورودِ من گفته بود "بله، حتماً".
۱۳٨۶.
۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه
دامنهی عاشقانگی
سه سال گذشته است، کما بیش، از آن چند ساعت: از سهی صبحِ یک روزِ دههی سومِ آذر تا دو-سه ساعت بعد از ظهرِ فردایش. و من یک سال است که هر روز ساعتی، یا نیمساعتی، دربارهی آن دوشنبه-سهشنبه مینویسم. بیگانهی داستانِ کامو احتمالاً درست میگوید که کسی که یک روز زیسته باشد میتواند در زندان بمانـَد و خاطره کم نیاورَد.
١۳٨۶.
--
حرفِ کامو، و عاشقانگیِ این نوشته، برای نویسندهاش کاملاً جدی است؛ با این حال بخشی از ایده برآمده از ابهامی در دامنهی سور است که در نوشتهی وبلاگ آق بهمن در هجدهمِ تیرِ هشتادوشش دیدم. به نقل از سیاستمدارِ مشهوری نوشته بود "من ۶۷ سال است که هر شب یک ساعت خاطرات آن روز را مینویسم. [...] هیچ کس باور نمیکند، اما حتی یک شب هم نشده که این کار را نکنم." من در خوانشِ اولْ جای سورها را اشتباه فهمیده بودم: ایشان ۶۷ سال است که در پایانِ هر روزِ d خاطراتِ روزِ d را مینویسد؛ و من اینطور فهمیده بودم که روزِ Dای بوده که ایشان ۶۷ سال است در پایانِ هر روزِ d خاطراتِ D را مینویسد.
۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه
تحدیدِ فلسفه، تهدیدِ فیلسوفان
علی معظمی را گرفتهاند. به نوشتهی پارلمان نیوز آقای معظمی عصرِ شانزدهمِ اسفند بازداشت شده. خبر (که عصرِ روزِ هجدهم منتشر شده) میگوید که خانوادهی علی چیزی در موردِ دلیلِ بازداشت یا محلِ نگهداریِ او نمیدانند.
گویا این محلِ اختلاف نیست که، مطابقِ قوانینِ جمهوری اسلامی ایران، احضار باید مکتوب و رسمی باشد. احضارِ تلفنی غیرقانونی است. مکرراً پیش آمده است که احضارشده را بازداشت کردهاند، و معلوم نیست اتهام دقیقاً چیست—اتهام تازه بعد از بازجویی تدوین میشود. مکرراً پیش آمده که حتی معلوم نیست زندانی کجا است. نقضِ قانون (اساسی و غیر) کاری عادی شده است.
حکومتِ ایران باید علی را فوراً آزاد کند، و اگر اتهامی هست قانوناً و رسماً پیگیری کند. بدیهی است که من در موضعی نیستم که بتوانم زندانبانان را مجبور کنم دوستام را آزاد کنند؛ اما، تا جایی که به عدالت و اخلاق و قانون مربوط میشود، حکومتِ جمهوری اسلامی ایران باید علی را فوراً آزاد کند.
نگرانام که بازداشتِ علی شروعِ نحوهی جدیدی از مقابله با علومِ انسانی باشد. علی دانشجوی دورهی دکتریِ فلسفه در مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران (انجمن حکمت و فلسفه) است. حکومت جمهوری اسلامی ایران مدتی است که حملاتاش را بر ضد علوم انسانی—علیالخصوص فلسفه و جامعهشناسی—تشدید کرده است. صحبت از "بازنگری" در نحوهی آموزش این موضوعات در دانشگاهها است. صحبت از مراقبت در مقابل "انحرافات" در کتابهای علوم انسانی است: یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید که کتابهای علوم انسانی از الف تا ی باید در مقابل انحرافات مراقبت شوند، و"کتب علوم انسانی مانند سایر علوم نیستند که قواعد آن برای همه جوامع یکسان باشد" (خبرگزاری مهر، بیستوهشتم بهمن). و مسؤول بازنگری صحبت از این میکند که گرچه محدودیتی در ترویج علم نیست، اما "البته در برخی موارد شاهد آن هستیم که یک کمپانی صهیونیستی از کتاب خاصی حمایت کرده و این کتاب برای تبلیغات است که ما به ترجمه چنین کتبی نباید بپردازیم" (همان جا). میدانیم که این "برخی موارد" را چقدر گسترده میتوان تعبیر کرد. و میدانیم که موضوع به منع انتشار نظرات ختم نمیشود و به "پاکسازی" استادان هم میرسد، یا رسیده است.
مشاهداتِ من میگوید که چند ماهی است که دستکم بعضی اعضای جامعهی آکادمیکِ فلسفیِ ایران (که یک عضوش چند روز است بازداشت شده است) نگرانِ هجومِ حکومت به علومِ انسانیاند. شخصاً احساس میکنم که دستکم نقدِ علنی و ابرازِ علنیِ نگرانی وظیفهی ما است، و احساس میکنم ترس و رخوت مانعمان شده است. دیر میشود.
کاوه لاجوردی.
گویا این محلِ اختلاف نیست که، مطابقِ قوانینِ جمهوری اسلامی ایران، احضار باید مکتوب و رسمی باشد. احضارِ تلفنی غیرقانونی است. مکرراً پیش آمده است که احضارشده را بازداشت کردهاند، و معلوم نیست اتهام دقیقاً چیست—اتهام تازه بعد از بازجویی تدوین میشود. مکرراً پیش آمده که حتی معلوم نیست زندانی کجا است. نقضِ قانون (اساسی و غیر) کاری عادی شده است.
حکومتِ ایران باید علی را فوراً آزاد کند، و اگر اتهامی هست قانوناً و رسماً پیگیری کند. بدیهی است که من در موضعی نیستم که بتوانم زندانبانان را مجبور کنم دوستام را آزاد کنند؛ اما، تا جایی که به عدالت و اخلاق و قانون مربوط میشود، حکومتِ جمهوری اسلامی ایران باید علی را فوراً آزاد کند.
نگرانام که بازداشتِ علی شروعِ نحوهی جدیدی از مقابله با علومِ انسانی باشد. علی دانشجوی دورهی دکتریِ فلسفه در مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران (انجمن حکمت و فلسفه) است. حکومت جمهوری اسلامی ایران مدتی است که حملاتاش را بر ضد علوم انسانی—علیالخصوص فلسفه و جامعهشناسی—تشدید کرده است. صحبت از "بازنگری" در نحوهی آموزش این موضوعات در دانشگاهها است. صحبت از مراقبت در مقابل "انحرافات" در کتابهای علوم انسانی است: یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید که کتابهای علوم انسانی از الف تا ی باید در مقابل انحرافات مراقبت شوند، و"کتب علوم انسانی مانند سایر علوم نیستند که قواعد آن برای همه جوامع یکسان باشد" (خبرگزاری مهر، بیستوهشتم بهمن). و مسؤول بازنگری صحبت از این میکند که گرچه محدودیتی در ترویج علم نیست، اما "البته در برخی موارد شاهد آن هستیم که یک کمپانی صهیونیستی از کتاب خاصی حمایت کرده و این کتاب برای تبلیغات است که ما به ترجمه چنین کتبی نباید بپردازیم" (همان جا). میدانیم که این "برخی موارد" را چقدر گسترده میتوان تعبیر کرد. و میدانیم که موضوع به منع انتشار نظرات ختم نمیشود و به "پاکسازی" استادان هم میرسد، یا رسیده است.
مشاهداتِ من میگوید که چند ماهی است که دستکم بعضی اعضای جامعهی آکادمیکِ فلسفیِ ایران (که یک عضوش چند روز است بازداشت شده است) نگرانِ هجومِ حکومت به علومِ انسانیاند. شخصاً احساس میکنم که دستکم نقدِ علنی و ابرازِ علنیِ نگرانی وظیفهی ما است، و احساس میکنم ترس و رخوت مانعمان شده است. دیر میشود.
کاوه لاجوردی.
--
پینوشت. بعد از ظهرِ یکشنبه بیستوسومِ اسفند. یک هفته گذشته است، و علی هنوز نیامده است—یا من خبر ندارم. ندیدهام که هیچ جمعی هم به شکلِ صنفی اعتراض کرده باشد...
پینوشتِ دوم. آقای معظمی روزِ بیستوهفتمِ اسفند به خانه برگشت.
اشتراک در:
پستها (Atom)