این دمراغنیمتشمردن که هوراس بیست قرن پیش توصیه کرده صرفاً توصیه به این نیست که لذتبردن از زندگی را ترجیح بدهیم به لذتنبردن از زندگی، تو گویی امر دائر است بینِ اینکه بخواهیم زندگیِ لذتجویانهای داشته باشیم یا زندگیِ صوفیانهای. بلکه من اینطور میفهمماش که مخاطباش کسی است که متقاعد شده است که باید دم را غنیمت شِمُرْد [نسخهی بدل: باید دم را غنیمت شِمُرَد]؛ حالا توصیه این است که موقعیت را برباید، چنانکه گویی زمانه عزم کرده ما را از لذاتی محروم کند و باید خوشی را از چنگاش درآوریم (چنانکه اخوانثالث در مصراعِ دومِ آن تکبیتاش گفته است: ربودیم از کفِ گردون شبی خوش). شاید حتی قاپیدن تعبیرِ مناسبتری باشد.
۱۳۹۵ اردیبهشت ۷, سهشنبه
۱۳۹۵ اردیبهشت ۳, جمعه
"ز بیژن فزون بود هومان به زور"
اما یک روز آقایی هوشمند که داشت نظرهایش را در موردِ آموزش میگفت گفت "این را پینک فلوید هم پنجاه سال پیش گفته." و ارجاعی داد به آجرِ دیگری در دیوار (بخشِ ۲)، از دیوار.
قهرمانِ داستانِ ما، که در آن جمعِ خاص معمولاً حرفی نمیزد، گفت "شرمنده که حرفِ شما را، اصطلاحاً، اصلاح میکنم؛ اما مسأله ناموسی است. این آهنگ در ۱۹۷۹ منتشر شده است."
--
عنوانْ تزئینی است.
--
عنوانْ تزئینی است.
۱۳۹۵ اردیبهشت ۱, چهارشنبه
که البته کارمان قابلِ پیشبینی بود
کسی که سفارش میگرفت شنیدیم که به یکی از کارمنداناش گفت "دو تا قاشقِ تمیز بیار برای میزِ بیست". میزِ بیست میزی بود که ما نشسته بودیم. حرفاش غریب بود: قاشقِ تمیز؟
موقعِ حسابکردن تلافی کردیم. آن آقا که با صورتحساب آمد، به همراهام گفتم "شما پنجاههزار تومانیِ غیرتقلبی دارید؟" گفت "بگذارید ببینم".
۱۳۹۵ فروردین ۲۷, جمعه
اندر نبودِ فهم: موردِ اخیرِ نشریهی مطالعاتِ بدیویی
ماجرای بیست سال پیشِ الن سوکال را خیلی از ما هنوز یادمان نرفته. سوکال در دانشگاهِ نیویورک (NYU) استادِ فیزیک بود و مقالهای فرستاد برای نشریهی سوشال تِکست، و مقاله در ۱۹۹۶ منتشر شد. مقاله را سوکال پُر کرده بود از لاطائلاتی که کمترین آشنایی با موضوع فوراً خواننده را متوجه میکرد که مقاله جدی نیست. (یک مدعای مقاله این بود که گرانشِ کوانتمیْ یک برساختهی زبانی است؛ عنوانِ بخشی از مقاله "هرمنوتیکِ نسبیتِ عامِ کلاسیک" است؛ و در بحثی در فمینیسم، نویسنده صحبت میکند از ریاضیدانانی که رضایت دادهاند به قالبِ هژمونیکِ نظریهی مجموعهها، که، با بازتاباندنِ ریشههای لیبرالیِ قرنِ نوردهمیاش، یک اصلموضوعِ برابری دارد. پیشنهاد میکنم به مقاله نگاهی کنید اگر در دورهی کارشناسیْ درسی در ریاضیات یا در فیزیک گذراندهاید.)
روزِ انتشار، سوکال در جای دیگری نوشتهای منتشر کرد که توضیح میداد که قصدش از نوشتن و فرستادنِ مقاله این بوده است که ببیند آیا نشریهای پیشرو در مطالعاتِ فرهنگی مقالهای پر از ترّهاتی با ظاهرِ ریاضی و فیزیکی را منتشر میکند اگر که اولاً خوب بهنظر برسد و ثانیاً با ایدئولوژیِ گردانندگانِ نشریه موافق باشد. مدتی بعد سوکال و ژان بریکمون کتابی منتشر کردند با عنوانِ اراجیفِ مُدِ روز، که از جمله میپرداخت به بدفهمیهای لکان و بودریار و دلوز از معنای فنّیِ مفاهیمِ علمی. ماجرا بسیار پرسروصدا بود؛ بعضی مطالبِ مربوط را میشود از طریقِ صفحهی دانشگاهیِ سوکال و در مدخلی از ویکیپدیا دنبال کرد.
غرض از یادآوریِ اینها این است که بگویم دیروز، به لطفِ دیلینوس، فهمیدم که دو نفر در فرانسه اخیراً کارِ مشابهی کردهاند و از نشریهای که مختصِ بحث در اندیشههای الن بدیو است برای مقالهی عامدانهچرندگویانهای پذیرش گرفتهاند. گمان میکنم خوب است نشریاتِ ما گزارشی منتشر کنند دربارهی این موردِ اخیرِ دستانداختنِ مدعیانِ ژرفاندیشی.
۱۳۹۵ فروردین ۲۵, چهارشنبه
مهملاتِ اقوال
- به خودم قول دادهام که تا فردا این کار را تمام کنم.
- شرمنده، ولی حرفات مهمل است: آدم نمیتواند به خودش قول بدهد.
- من دادم و شد!
- خب اشتباه میکنی. قول ندادهای؛ کاری که کردهای این است: تصمیم گرفتهای که تا فردا این کار را تمام کنی.
- پس لابد فکر میکنی که اینیکی حرفام هم، به قولِ تو، "مهمل" است که گفتم قول میدهم در ۲۰۱۸ فرانسه قهرمان بشود.
- البته این "پس" را درست نفهمیدم از کجا آوردهای؛ اما بله: من گمان میکنم که فقط در موردِ چیزی میتوانی قول بدهی که، علیالاصول، محققشدناش در اختیارِ تو باشد. مثلاً تو اگر بازیکن یا سرمربیِ فرانسه باشی، یا اگر مثلاً قدرتِ این را داشته باشی که آنچنان رشوههایی بدهی که فرانسه را قهرمان کند، آنگاه میتوانی قول بدهی که فرانسه قهرمان میشود. اما، در غیرِ اینجور حالتها، قولدادنات مثلِ این است که قول بدهی فردا خورشید طلوع خواهد کرد (یا قول بدهی که طلوع نخواهد کرد): میتوانی در موردش شرط ببندی، اما نمیتوانی قول بدهی.
- پس لابد فکر میکنی که اینیکی حرفام هم، به قولِ تو، "مهمل" است که گفتم قول میدهم در ۲۰۱۸ فرانسه قهرمان بشود.
- البته این "پس" را درست نفهمیدم از کجا آوردهای؛ اما بله: من گمان میکنم که فقط در موردِ چیزی میتوانی قول بدهی که، علیالاصول، محققشدناش در اختیارِ تو باشد. مثلاً تو اگر بازیکن یا سرمربیِ فرانسه باشی، یا اگر مثلاً قدرتِ این را داشته باشی که آنچنان رشوههایی بدهی که فرانسه را قهرمان کند، آنگاه میتوانی قول بدهی که فرانسه قهرمان میشود. اما، در غیرِ اینجور حالتها، قولدادنات مثلِ این است که قول بدهی فردا خورشید طلوع خواهد کرد (یا قول بدهی که طلوع نخواهد کرد): میتوانی در موردش شرط ببندی، اما نمیتوانی قول بدهی.
اشتراک در:
پستها (Atom)