پولمان داشت
تمام میشد. عطرهایمان تمام شده بود. به نظرمان رسیده بود که عطر واجب است—شامِ سالگردِ
آشنایی میتواند باشد برای وقتی که گشایشی بشود؛ اما بی عطر نمیشود. او برای من عطر خرید، من برای او که ناماش مدتی
بود که شهرزاد بود. بعد هم مرا برد رستورانِ کوچکِ خیلی خوبِ نسبتاً ارزانی، و بهدرستی
پیشبینی کرد که چه غذایی را دوست دارم. موقعِ شام توجه کردیم که کریسمس است.
۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه
۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه
توصیه به خود برای بعضی روزهای بد
احساس
میکنی همیشه هوایش را داشتهای. اگر خواسته ببیندت به دیدارش شتافتهای.
اگر خواسته حرف بزند گوش کردهای. هرگز با او خشن حرف نزدهای. همیشه در جمع نشان
دادهای که برایش احترامِ زیاد قائلی (به او نخندیدهای، به مشکلاتِ شخصیتان در
حضورِ دیگران اشاره نکردهای، بهجای او تصمیم نگرفتهای). هر وقت نوازش خواسته
دریغ نکردهای.
بعد یک
جا تو از او کمک خواستهای. ناگهان خواستهای بگوید (به خودت، تلفنی) که دوستت
دارد. یا خواستهای برایت ئیمیلی دوسطری بنویسد (با هر محتوایی که باشد:
گفتهای که فقط میخواهی چیزی از او برسد). یا گفتهای که احساس کردهای زنداییاش
با تو رفتارِ نامؤدبانهای داشته (و فقط میخواستهای ابرازِ ناراحتی کند از اینکه
احساسِ بدی داشتهای؛ میداند که نمیخواستهای رابطهاش با زنداییِ محترم را
تغییر بدهد). چیزی که خواسته بودهای از جنسِ کمکِ عاطفی بوده: نخواسته
بودی از آن سرِ شهر بیاید دیدنات؛ نخواسته بودی پنجِ صبح بیدارت کند؛ نخواسته بودی همین امشب مقالهات را ویرایش کند. سخت نبوده.
او دریغ کرده.
سرخورده
میشوی. با خودت میگویی که نمیخواستهای سرمایهگذاری کنی وقتی هوایش را
داشتهای: هوایش را داشتهای چون دوستاش داشتهای. اما وقتی چند ماه و چند سال
چنان بودهای، انتظاری در تو ایجاد شده که او هم گاهی چنین کند—مخصوصاً وقتی چنینکردن
کارِ پرزحمتی نبوده؛ مخصوصاً وقتی صریحاً خواستهای چنین کند. غمگین میشوی.
بعد با
خودت میگویی که شاید تو هم بارها ندیدهای خواستهاش را، یا دیدهای و جواب ندادهای،
یا جوابِ مناسب ندادهای—هیچ از خودش پرسیدهای؟ یا شاید کاری که از نظرِ تو آسان است برای او سخت است و الآن نمیتواند: واقعاً نمیتواند. شاید آن پرانتزهای پاراگرافِ دوم که برای تو واضح بوده برای او نبوده. یا شاید آنقدر افسرده بودهای که ندیدهای دارد سعی میکند کمک کند. یا شاید
پیامکات به او نرسیده، شاید هنوز ئیمیلات را نخوانده، شاید تلفنات آنتن نمیدهد. از این قبیل.
از ایدههای
میرشمسالدین ادیبسلطانی است که برای رفتارِ درست باید منطق را به زیانِ خود و
روانشناسی را به سودِ دیگران بهکار برد.
اشتراک در:
پستها (Atom)