اخیراً مقالهی کلاسیکِ جودیت جارویس تامسن در دفاع از سقطِ جنین را بازخواندم تا برای بحثی آماده شوم. به نظرم رسید شاید خلاصهای که برای خودم نوشتهام برای گروهِ بزرگتری مفید باشد. برای آشنایی با بعضی اعتراضاتِ فلسفی به مقالهی تامسن مدخلِ مقاله در ویکیپدیا را ببینید. [و البته پرواضح است که الخ.]
***
بسیاری از استدلالهای مخالفانِ سقطِ جنین متکی بر این مقدمه است که جنین، از همان لحظهی تشکیلِ نطفه، انسان است. برای این مقدمه استدلال هم کردهاند، و تامسن یکی از استدلالهای مشهور را رد میکند. اما هدفِ اصلیِ تامسن ردِ این مقدمه نیست؛ مدعای بخشِ بزرگی از مقاله این است که حتی با مفروض گرفتنِ اینکه جنین از آغازِ شکلگیریاش انسان است نتیجه نمیشود که سقطِ جنین اخلاقاً بد است. موضوع مهم است، چرا که به گزارشِ تامسن مخالفانِ سقطِ جنین بخشِ عمدهای از وقتشان را صرفِ این میکنند (یا دستکم تا ۱۹۷۱ چنین میکردند) که اثبات کنند که جنینْ انسان/شخص است؛ اما روشن نیست که بدبودنِ سقطِ جنین چطور قرار است از این مقدمه بهدست بیاید.
پس فرض کنیم که جنین انسان است و از حقوقِ اشخاص برخوردار است. استدلالِ مخالفانِ سقطِ جنین احتمالاً قرار است اینطور پیش برود:
(*) همهی اشخاص حقِ حیات دارند. پس جنین هم حقِ حیات دارد. البته مادر هم حق دارد که با بدناش هر کار خواست بکند؛ اما مسلماً وزنِ حقِ حیات بیشتر از حقِ تصمیمگیریِ اشخاص در موردِ بدنشان است. پس جنین را نباید کشت.
آیا این استدلال معتبر است؟ تامسن در اینجا آزمایشِ ذهنیای را مطرح میکند که حالا، تقریباً چهل سال بعد از انتشارِ مقاله، از معروفترین آزمایشهای ذهنی در فلسفهی تحلیلی است. تصور کنید که صبحی بیدار میشوید و میبینید در کنارتان شخصِ ازهوشرفتهای است که بدناش با لولههایی به شما وصل شده. در بیمارستان هستید، و این شخصِ متصل به شما نوازندهی مشهوری است که مشکلِ حادِّ کلیه داشته است. با بررسیِ جامعِ اطلاعاتِ پزشکیِ شهروندان معلوم شده است که فقط خونِ شما از نوعی است که میتواند به این شخص کمک کند. انجمنِ عشاقِ موسیقی شما را شبانه دزدیده است و به این بیمارستان آورده و حالا اتصال به بدنِ شما برای تصفیهی خونِ این شخص و برای ادامهی حیاتاش ضروری است. اما نگران نباشید: کلِّ ماجرا نـُه ماه بیشتر طول نمیکشد—در این مدتْ نوازندهی مشهورِ ما کمکم حالاش خوب میشود و به بدنِ شما نیازی نخواهد بود.
اگر (*) معتبر باشد، علیالقاعده باید حکم کنیم به اینکه اخلاقاً بد است که لولهها را از بدنتان جدا کنید: اگرچه شما مسلماً حقی دارید در موردِ اینکه با بدنتان چه کنید، اما حقِ حیاتِ نوازنده مهمتر است؛ پس شما حق ندارید لولهها را قطع کنید—حق ندارید نوازنده را بکشید.
اما به نظر میآید که اینطور نیست: مسلماً آدمِ بسیار مهربانی هستید اگر این رنجِ نهماهه را بپذیرید و بگذارید از بدنتان استفاده کنند. اما به نظر میرسد که اخلاقاً مجبور نیستید چنین کنید—ظلم نکردهاید اگر بدنتان را در اختیارش نگذارید؛ بلکه لطف میکنید به نوازنده و دوستداراناش اگر کاری نکنید که نوازنده بمیرد. (وانگهی، چه میگوییم اگر بهجای نه ماه قرار باشد که نه سال در تخت بمانید؟ یا حتی برای همهی عمر؟)
اعتراضی بدیهی به حرفِ تامسن بر ضدِ (*) این است که فرقِ مهمی هست بینِ بارداری و داستانِ نوازنده: در داستانْ شما را بر خلافِ میلتان به نوازنده وصل کردهاند، در حالی که قاعدتاً تعدادِ زیادی از مواردِ بارداری بر ضدِ خواستِ زن نبوده است. اما توجه کنید که این پاسخ به تامسن نتیجهاش این است که سقطِ جنین مجاز است اگر که بارداریْ نتیجهی تجاوزِ جنسی بوده باشد. اما این نتیجه معقول نیست، یا دستکم با مفروضاتِ (*) ناسازگار به نظر میآید: علیالقاعده اینکه کسی حقِ حیات دارد یا نه باید مستقل از نحوهی بهوجودآمدناش باشد. (جنبشهای مخالفت با سقطِ جنین هم ظاهراً هرگز در موردِ جنینهای ناشی از تجاوزِ جنسی استثنا قائل نشدهاند.)
بعضی حتی قائلاند به اینکه سقطِ جنین اخلاقاً مجاز نیست حتی اگر زایمان یا ادامهی بارداری برای مادر خطرِ جانی داشته باشد. میگویند که فرق هست بینِ اینکه (الف) کسی را بکشیم، و (ب) بگذاریم کسی بمیرد—میگویند که (الف) بدتر است. این ایده نتیجهی جالبی دارد: حتی اگر معلوم باشد که ادامهی بارداری باعثِ مرگِ مادر و جنین میشود باز هم نباید سقطِ جنین کرد، چرا که سقطِ جنین مصداقِ (الف) است و مرگِ بر اثرِ ادامهی بارداری مصداقِ (ب).
حالا برگردیم به (*). نه آیا مسلـّم است که وزنِ حقِ حیاتِ کسی بیشتر است از وزنِ حقِ هر کسِ دیگری در موردِ رفتار با بدناش؟ تامسن در این مورد ملاحظاتی دارد—در موردِ مفهومِ حقِ حیات پیچیدگیهایی هست. یک حرفِ تامسن این است: پنداشتنی است که کسی برای ادامهی حیاتاش به چیزهایی نیاز داشته باشد که در موردِ آن چیزها حقی ندارد. مثال: اگر من دارم میمیرم و تنها چیزی که میتواند نجاتام دهد این است که هنری فوندا بیاید و دستاش را بر پیشانیام بگذارد، باز هم من حقی بر هنری فوندا ندارم که او بیاید و چنین کند—حتی اگر لازم نباشد عرضِ امریکا را طی کند تا به من برسد. لطفی خواهد بود از او به من اگر که بیاید، اما او وظیفهای در قبالِ من ندارد. مشابهاً در موردِ نوازندهی داستان: او حقی بر من ندارد که کلیههایم را در اختیارش بگذارم—کسی در موردِ کلیههای من حقی ندارد، مگر اینکه خودم این حق را به او داده باشم. تامسن میپذیرد که همهی اشخاص حقِ حیات دارند، اما نمیپذیرد که همهی اشخاص در موردِ همهی آنچه برای حیاتشان لازم است هم حق دارند. حقِ حیات این را تضمین نمیکند که حقی داریم بر دیگران که ما را نکشند؛ بلکه حقی داریم بر دیگران که ما را ناعادلانه نکشند. (تضییعِ حق نوعاً مستلزمِ ظلم است.) و دوباره: اگرچه با قطعِ لولهها نوازنده را میکشم، با این کشتن به او ظلم نمیکنم. آیا با کشتنِ جنین دارم به جنین ظلم میکنم؟
در موردِ بارداریِ ناشی از تجاوز روشن است که مادر حقی در موردِ استفاده از بدناش به جنین نداده است. آیا در موردِ شکلهای دیگرِ بارداریْ مادر چنین حقی به جنین داده است؟ به نظر نمیرسد که زنان به بچههای هنوزمتولدنشده گفته باشند "شما را به بدنِ خودم دعوت میکنم."
یا شاید عملاً گفته باشند؟ لازم نیست این عبارات را گفته باشند یا مفهوماش را مراد کرده باشند؛ میشود به این فکر کرد که زنی که به اختیارِ خودش رابطهی جنسی داشته است، اگرچه شاید جنینی را به استفاده از بدناش دعوت نکرده است، باری مسؤولِ وجودِ جنین در بدناش است، چرا که—بیایید فرض کنیم—خبر داشته است از احتمالِ بارداری. پس نه آیا محرومکردنِ مادر جنین را از بدنِ مادر اخلاقاً بد است؟
این حرف در موردِ مسؤولیت درست به نظر نمیرسد. تصور کنید که هوا سنگین است؛ پنجره را باز میکنم تا هوای تازه وارد شود، و دزدی داخل میشود. آیا میتوانم بگویم که به هر حال خبر داشتهام که احتمالِ آمدنِ دزد هست (و خبر داشتهام که دزدان دزدی میکنند)، و لذا تا حدی مسؤولِ آمدنِ دزد هستم و مجاز نیستم از ماندن در اتاقام محروماش کنم؟ حرفِ اخیر نابجایی میبود. و نابجاتر وقتی خواهد بود که به شرحِ ماجرا اضافه کنیم که من همهجور حفاظ برای پنجره گذاشته بودهام (بهترین حفاظهایی که در اختیارم بوده)، و ورودِ دزد ناشی از نقصی در حفاظها بوده. شباهت با آمیزشِ جنسی آَشکار است. البته میشود گفت که کسی که جداً نگرانِ بارداری است میتواند کاملاً از آمیزش پرهیز کند—اما میشود حقِ استفاده از بدنِ مادر را برای جنینِ حاصل از تجاوز هم قائل شد و گفت کسی که جداً نگرانِ بارداریِ ناشی از تجاوز است میتواند رحماش را درآورَد یا هرگز بدونِ محافظ (محافظانی معتمَد!) از خانه بیرون نرود. به نظر نمیرسد که مخالفانِ سقطِ جنین استثنا قائل شده باشند در موردِ جنینهایی که مادرانشان از روشهای پیشگیری استفاده کرده باشند. به نظر میرسد که (*) معتبر نباشد.
پس فرض کنیم که جنین انسان است و از حقوقِ اشخاص برخوردار است. استدلالِ مخالفانِ سقطِ جنین احتمالاً قرار است اینطور پیش برود:
(*) همهی اشخاص حقِ حیات دارند. پس جنین هم حقِ حیات دارد. البته مادر هم حق دارد که با بدناش هر کار خواست بکند؛ اما مسلماً وزنِ حقِ حیات بیشتر از حقِ تصمیمگیریِ اشخاص در موردِ بدنشان است. پس جنین را نباید کشت.
آیا این استدلال معتبر است؟ تامسن در اینجا آزمایشِ ذهنیای را مطرح میکند که حالا، تقریباً چهل سال بعد از انتشارِ مقاله، از معروفترین آزمایشهای ذهنی در فلسفهی تحلیلی است. تصور کنید که صبحی بیدار میشوید و میبینید در کنارتان شخصِ ازهوشرفتهای است که بدناش با لولههایی به شما وصل شده. در بیمارستان هستید، و این شخصِ متصل به شما نوازندهی مشهوری است که مشکلِ حادِّ کلیه داشته است. با بررسیِ جامعِ اطلاعاتِ پزشکیِ شهروندان معلوم شده است که فقط خونِ شما از نوعی است که میتواند به این شخص کمک کند. انجمنِ عشاقِ موسیقی شما را شبانه دزدیده است و به این بیمارستان آورده و حالا اتصال به بدنِ شما برای تصفیهی خونِ این شخص و برای ادامهی حیاتاش ضروری است. اما نگران نباشید: کلِّ ماجرا نـُه ماه بیشتر طول نمیکشد—در این مدتْ نوازندهی مشهورِ ما کمکم حالاش خوب میشود و به بدنِ شما نیازی نخواهد بود.
اگر (*) معتبر باشد، علیالقاعده باید حکم کنیم به اینکه اخلاقاً بد است که لولهها را از بدنتان جدا کنید: اگرچه شما مسلماً حقی دارید در موردِ اینکه با بدنتان چه کنید، اما حقِ حیاتِ نوازنده مهمتر است؛ پس شما حق ندارید لولهها را قطع کنید—حق ندارید نوازنده را بکشید.
اما به نظر میآید که اینطور نیست: مسلماً آدمِ بسیار مهربانی هستید اگر این رنجِ نهماهه را بپذیرید و بگذارید از بدنتان استفاده کنند. اما به نظر میرسد که اخلاقاً مجبور نیستید چنین کنید—ظلم نکردهاید اگر بدنتان را در اختیارش نگذارید؛ بلکه لطف میکنید به نوازنده و دوستداراناش اگر کاری نکنید که نوازنده بمیرد. (وانگهی، چه میگوییم اگر بهجای نه ماه قرار باشد که نه سال در تخت بمانید؟ یا حتی برای همهی عمر؟)
اعتراضی بدیهی به حرفِ تامسن بر ضدِ (*) این است که فرقِ مهمی هست بینِ بارداری و داستانِ نوازنده: در داستانْ شما را بر خلافِ میلتان به نوازنده وصل کردهاند، در حالی که قاعدتاً تعدادِ زیادی از مواردِ بارداری بر ضدِ خواستِ زن نبوده است. اما توجه کنید که این پاسخ به تامسن نتیجهاش این است که سقطِ جنین مجاز است اگر که بارداریْ نتیجهی تجاوزِ جنسی بوده باشد. اما این نتیجه معقول نیست، یا دستکم با مفروضاتِ (*) ناسازگار به نظر میآید: علیالقاعده اینکه کسی حقِ حیات دارد یا نه باید مستقل از نحوهی بهوجودآمدناش باشد. (جنبشهای مخالفت با سقطِ جنین هم ظاهراً هرگز در موردِ جنینهای ناشی از تجاوزِ جنسی استثنا قائل نشدهاند.)
بعضی حتی قائلاند به اینکه سقطِ جنین اخلاقاً مجاز نیست حتی اگر زایمان یا ادامهی بارداری برای مادر خطرِ جانی داشته باشد. میگویند که فرق هست بینِ اینکه (الف) کسی را بکشیم، و (ب) بگذاریم کسی بمیرد—میگویند که (الف) بدتر است. این ایده نتیجهی جالبی دارد: حتی اگر معلوم باشد که ادامهی بارداری باعثِ مرگِ مادر و جنین میشود باز هم نباید سقطِ جنین کرد، چرا که سقطِ جنین مصداقِ (الف) است و مرگِ بر اثرِ ادامهی بارداری مصداقِ (ب).
حالا برگردیم به (*). نه آیا مسلـّم است که وزنِ حقِ حیاتِ کسی بیشتر است از وزنِ حقِ هر کسِ دیگری در موردِ رفتار با بدناش؟ تامسن در این مورد ملاحظاتی دارد—در موردِ مفهومِ حقِ حیات پیچیدگیهایی هست. یک حرفِ تامسن این است: پنداشتنی است که کسی برای ادامهی حیاتاش به چیزهایی نیاز داشته باشد که در موردِ آن چیزها حقی ندارد. مثال: اگر من دارم میمیرم و تنها چیزی که میتواند نجاتام دهد این است که هنری فوندا بیاید و دستاش را بر پیشانیام بگذارد، باز هم من حقی بر هنری فوندا ندارم که او بیاید و چنین کند—حتی اگر لازم نباشد عرضِ امریکا را طی کند تا به من برسد. لطفی خواهد بود از او به من اگر که بیاید، اما او وظیفهای در قبالِ من ندارد. مشابهاً در موردِ نوازندهی داستان: او حقی بر من ندارد که کلیههایم را در اختیارش بگذارم—کسی در موردِ کلیههای من حقی ندارد، مگر اینکه خودم این حق را به او داده باشم. تامسن میپذیرد که همهی اشخاص حقِ حیات دارند، اما نمیپذیرد که همهی اشخاص در موردِ همهی آنچه برای حیاتشان لازم است هم حق دارند. حقِ حیات این را تضمین نمیکند که حقی داریم بر دیگران که ما را نکشند؛ بلکه حقی داریم بر دیگران که ما را ناعادلانه نکشند. (تضییعِ حق نوعاً مستلزمِ ظلم است.) و دوباره: اگرچه با قطعِ لولهها نوازنده را میکشم، با این کشتن به او ظلم نمیکنم. آیا با کشتنِ جنین دارم به جنین ظلم میکنم؟
در موردِ بارداریِ ناشی از تجاوز روشن است که مادر حقی در موردِ استفاده از بدناش به جنین نداده است. آیا در موردِ شکلهای دیگرِ بارداریْ مادر چنین حقی به جنین داده است؟ به نظر نمیرسد که زنان به بچههای هنوزمتولدنشده گفته باشند "شما را به بدنِ خودم دعوت میکنم."
یا شاید عملاً گفته باشند؟ لازم نیست این عبارات را گفته باشند یا مفهوماش را مراد کرده باشند؛ میشود به این فکر کرد که زنی که به اختیارِ خودش رابطهی جنسی داشته است، اگرچه شاید جنینی را به استفاده از بدناش دعوت نکرده است، باری مسؤولِ وجودِ جنین در بدناش است، چرا که—بیایید فرض کنیم—خبر داشته است از احتمالِ بارداری. پس نه آیا محرومکردنِ مادر جنین را از بدنِ مادر اخلاقاً بد است؟
این حرف در موردِ مسؤولیت درست به نظر نمیرسد. تصور کنید که هوا سنگین است؛ پنجره را باز میکنم تا هوای تازه وارد شود، و دزدی داخل میشود. آیا میتوانم بگویم که به هر حال خبر داشتهام که احتمالِ آمدنِ دزد هست (و خبر داشتهام که دزدان دزدی میکنند)، و لذا تا حدی مسؤولِ آمدنِ دزد هستم و مجاز نیستم از ماندن در اتاقام محروماش کنم؟ حرفِ اخیر نابجایی میبود. و نابجاتر وقتی خواهد بود که به شرحِ ماجرا اضافه کنیم که من همهجور حفاظ برای پنجره گذاشته بودهام (بهترین حفاظهایی که در اختیارم بوده)، و ورودِ دزد ناشی از نقصی در حفاظها بوده. شباهت با آمیزشِ جنسی آَشکار است. البته میشود گفت که کسی که جداً نگرانِ بارداری است میتواند کاملاً از آمیزش پرهیز کند—اما میشود حقِ استفاده از بدنِ مادر را برای جنینِ حاصل از تجاوز هم قائل شد و گفت کسی که جداً نگرانِ بارداریِ ناشی از تجاوز است میتواند رحماش را درآورَد یا هرگز بدونِ محافظ (محافظانی معتمَد!) از خانه بیرون نرود. به نظر نمیرسد که مخالفانِ سقطِ جنین استثنا قائل شده باشند در موردِ جنینهایی که مادرانشان از روشهای پیشگیری استفاده کرده باشند. به نظر میرسد که (*) معتبر نباشد.
توضیح:
پاسخحذف[این کامنت را در گودر روی مطلبتان نوشتم. نمی دانم که می خوانیدش یا نه. برای همین اینجا تکرارش می کنم.]
...
نکته ای که به نظرم می رسد این است که در این بحث تنها از مادر و جنین صحبت شده است. آیا احیانا عوامل دیگری را نیز می توان به این معادله افزود. مثلا: جامعه ای که دچار مشکل شدید کاهش جمعیت است. و سقط جنین می تواند آینده ی جامعه را تهدید کند. آیا در این حالت، مقامات رسمی می توانند با کمک قوانین، مادران را از این کار منع کنند؟ و مهم تر از آن، آیا این حق را دارند؟
مخالفم.
پاسخحذفبه نظر ِ من سقط جنین با کشتن ِ انسانی و گرفتن حق ِ زندگی ِ او برابری می کند. مثال هایی که زدی هم دلیل ِ بر اثبات یا رد ِ چیزی نیست.
r،
پاسخحذفبا دیدی فایدهگرایانه، شاید. اما شهودِ اخلاقیِ من میگوید که حکومت مجاز نیست چنین کند. تصور کنید: اگر کمیِ جمعیت دلیلی باشد برای جلوگیری از سقطِ جنین، چه چیزی بازمان میدارد که بگوییم، در صورتِ حادترشدنِ کمیِ جمعیت، *اجبارِ زنان به باردارشدن* هم مجاز است؟
در مورد این مثالها و رجوع به شهود اخلاقی باید دقت کرد.
پاسخحذفمثلا فرض کنید من در بیمارستان هستم و هنری فوندا در اتاق من ایستاده و میتواند با گذاشتن دستش بر روی پیشانیم من را نجات دهد، نمیدانم حقی بر هنری فوندا دارم یا نه، اما شهود اخلاقی خیلیها احتمالا حکم خواهد داد غیر اخلاقی است اگر هنری فوندا دستش را روی پیشانی من نگذارد. (تازه رفاقت من و هنری فوندا به کنار!)
اما خب اگر این کار برای هنری فوندا سخت باشد، مثلا پایش شکسته باشد و در خانه باشد، در وسط آفریقا گیر کرده باشد یا ... شهود اخلاقی تردید بیشتری نشان خواهد داد.
به نظر من بخشی از مسئله اینجاست که ببینیم حمل نوزاد چقدر برای مادر دشوار است.
در واقع در شکل عملیاش اصلیترین مسئله به این صورت است که "من حاملهام، آیا اخلاقی است فرزندم را سقط کنم؟"
پاسپارتو،
پاسخحذفتامسن به این موضوع هم میپردازد (در صفحاتِ 61-59 از نسخهی اصلیِ مقاله). میگوید فرض کنیم همهی آنچه نوازنده نیاز دارد این است که یک ساعت تحملاش کنم، و فرض کنیم که این یک ساعتوصلبودن به او ضرری برایم ندارد. تامسن معتقد است که در این حالت من باید به نوازنده کمک کنم و کارِ بدی میکنم اگر کمک نکنم. با این حال، تامسن نمیپذیرد که در این حالت هم نوازنده *حق*ای در موردِ استفاده از کلیههای من دارد. (در حالتِ کلـّی، تامسن قبول ندارد که از اینکه: برای الف اخلاقاً بد است که برای ب فلان کار را نکند نتیجه میشود که: ب بر الف حقی دارد در موردِ فلان کار.)
در مثالِ شما، تامسن خواهد گفت که اگر فوندا—که همین اطراف است—دست بر پیشانیِ شما نگذارد البته این استنکافاش نشانهی نامهربانی و خودخواهی (و نارفیقی) و اینجور چیزها است، اما *ناعادلانه* نیست. در استدلالِ (*) هم قرار است اخلاقاًبدبودنِ سقطِ جنین از این نتیجه بشود که سقطِ جنین مستلزمِ تضییعِ حق است.
من در فلسفه سررشته و مطالعه جدی ای نداشته ام، ولی به این گونه بحث ها علاقه مندم. سوالی که برایم پیش آمده را می پرسم و خوشحال می شوم پاسخ و یا اگر اشکال منطقی در آن است یاد آوری کنید.
پاسخحذفدر نوشته شما به کرات از "حق"ی گفته شده است که جنین نسبت به مادر ندارد و اگر مادر اجازه رشد را به جنین می دهد به او لطف می کند. در اینجا من نقدی دارم که: در جامعه ای که این بحث به وجود می آید، (مجموعه افرادی که داریم راجع به آنها صحبت میکنیم) به تمامی اعضایش بدون استثنا این "لطف" شده است که به آنها اجازه رشد در رحم مادر داده شده است. زمانی که تمامی افراد یک مجموعه از یک "لطف" برخوردار بوده اند به نظر می رسد دیگر این "لطف" نیست بلکه قانون است. هرچند در نگاه اول و با مثالهای شما این طور به نظر نمی رسد. پس من ترجیح می دهم مثال شما را راجع به نوازنده - حتی یک آدم معمولی - این طور اصلاح کنم که اگر هر کسی مطمئنا در طول عمرش به حالی می افتاد که می باید یک نفر دیگر را شبانه بدزدند و با لوله به او وصل کنند، (و قطعا اجتناب نا پذیر بودن این مساله بدیهی می بود) فلذا آن 9 ماهی که شخص دیگری نا خواسته به بدن شخصی وصل بوده، دلیلی خواهد بود بر اینکه اگر او را نیز شبانه دزدیدند و به شخص دیگری وصل کردند، لاجرم تحمل کند.
با یکی از آزمایش های ذهنی تامسون که درباره ورود دزد است مشکل دارم؛ به نظرم شرایط واقعی و ازمایش برابری ندارند.
پاسخحذفدوم؛ با اینکه به طور کلی موافق سقط جنین هستم اما فرض کنیم اصلن بحث عدم رضایت مادر مطرح نبوده است. مادر در شرایط خاصی حتی خود خواسته، به ایجاد جنین دامن زده است و بعد از مدت کوتاهی شرایط اش تغییر کرده و می خواهد جنین را سقط کند؟ آیا مجاز -اخلاقی- است؟
من فکر می کنم به هیچ وجه نباید برای قواعدی از این دست استثنا قائل شد؛ چون در جای دیگر دست و پای ما را خواهد بست.
به همین دلیل فکر می کنم باید مبنایی اتفاقا فایده گرایانه یا فلسفه کنشی برای چنین احکام اخلاقی یافت، در غیر این صورت کمی استدال ما دچار مشکل خواهد شد.
فرض میکنیم همه حرفهای شما در مورد نداشتن حقی بر بدن مادر و بی مسئولیت بودن مادر درست باشه. فرض کنیم نوزاد به دنیا اومده باشه و بچه کوچیک طبیعتن نیاز به مراقبتهای زیادی داره. اگر مادر بگه وقت ندارم یا نمیخواهم به بچه لطف کنم و بچه به این دلیل بمیره چی؟ باز هم باید همه این استدلالها معتبر باشه و مادر کار بدی نکرده باشه. غیر از اینه؟ پس عملن دامنه بحث به همه قوانین حفاظت از حقوق کودکان هم کشیده میشه.
پاسخحذفمانده ام من که دارم متمایل می شوم به اخلاق فضیلت گرا چی؟ می دانم دیگر نمی شود به طور مشخص درباره ی "یک فعل خاص در یک زمان خاص" حرفی زد، اما بحث به همان ویژیگی ها و خصوصیات اگر برگردد، با این مثال ها و آزمایش های ذهنی، احتمالا آن وقت باید آنگونه آدمی باشم که نه تنها سقط جنین نمی کند بلکه اگر برای نجات جان کسی لازم بود کار دیگری هم بکند، می کند
پاسخحذفمسئله ام به طور مشخص این است که این مقاله یک معتقد به اخلاق فضیلت گرا را قانع نمیکند که سقط جنین مجاز است(حتی با لحاظ کردن اینکه بحث دیگر بر سر فعل خاص نیست)
فکر می کنم مسئله را می شود طور دیگری تبیین کرد که حتی دیگر چنین نباشد که"اگر فوندا—که همین اطراف است—دست بر پیشانیِ شما نگذارد البته این استنکافاش نشانهی نامهربانی و خودخواهی (و نارفیقی) و اینجور چیزها است"
مسئله ی دیگر:
می دانم که سعی شده، مقاله بیان شود ولی با این جمله چه می کنی؟ "در حالتِ کلـّی، تامسن قبول ندارد که از اینکه: برای الف اخلاقاً بد است که برای ب فلان کار را نکند نتیجه میشود که: ب بر الف حقی دارد در موردِ فلان کار" نپذیرفتن این جمله چه تاثیری در پذیرش دیگر استدلال های مقاله می گذارد؟ یعنی کسی که این جمله را قبول ندارد، چه می کند در استدلال برای مجاز بودن سقط جنین؟
آن طور که مقاله توصیف شده به نظر می رسد که نویسنده معتقد بوده که می شود اخلاقا فعلی بد باشد ولی مستلزم تضییع حق نباشد.
". تامسن معتقد است که در این حالت من باید به نوازنده کمک کنم و کارِ بدی میکنم اگر کمک نکنم. با این حال، تامسن نمیپذیرد که در این حالت هم نوازنده *حق*ای در موردِ استفاده از کلیههای من دارد. (در حالتِ کلـّی، تامسن قبول ندارد که از اینکه: برای الف اخلاقاً بد است که برای ب فلان کار را نکند نتیجه میشود که: ب بر الف حقی دارد در موردِ فلان کار.)"
"تامسن خواهد گفت که اگر فوندا—که همین اطراف است—دست بر پیشانیِ شما نگذارد البته این استنکافاش نشانهی نامهربانی و خودخواهی (و نارفیقی) و اینجور چیزها است، اما *ناعادلانه* نیست. در استدلالِ (*) هم قرار است اخلاقاًبدبودنِ سقطِ جنین از این نتیجه بشود که سقطِ جنین مستلزمِ تضییعِ حق است."
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفدر مورد مسئله ی اول، فکر نمی کردم که در جمع کردن اهمیت حق و اخلاق فضیلت گرا تناقضی باشد، چنان که در این مقاله مانعة الجمع شده اند.
پاسخحذفو در مسئله ی دوم، شهود من نمی گوید که فعل اخلاقا بد مستلزم تضییع حق است، اما فکر میکنم از این نگاه(عدم لزوم همراهی این دو) در این مقاله به گونه ای استفاده شده، که پذیرش استدلالهاش برای کسی که این نگاه را ندارد اگر غیرممکن نباشد، نیاز به کلنجار زیادی دارد.
http://www.arashnaraghi.org/articles/abortion.htm
پاسخحذفاین مقاله ی نراقی جای طعن بسیار دارد
پاسخحذفمن با این نوع استدلال ها مشکل دارم. مدام از کلمه حق حرف می زنند ولی نمی گویند حق یعنی چه، معیارش چیست، چگونه می شود تشخیص داد حق چیست، نتیجه عملی اش چیست، ... . بعد شروع می کنند به بازی ها و نمایش های ذهنی تا مخاطب را در وضعیت های مختلف که نتیجه مورد نظرشان را می دهد قرار دهند و از شباهت ظاهری این وضعیت های ذهنی و احساس یا شهود فرد به عنوان "استدلال" استفاده می کنند. با این کار به سادگی می توان انسان ها را در وضعیت های تناقض نمای اخلاقی قرار که مثال هایش را خودت بهتر از من می دانی.
پاسخحذفبه نظرام استدلالهای تامسن مقنع است. اما این استدلالها تنها برخی از انواع سقط جنین را مجار میکند. مثلاً چنین سقط جنینی: مادر خود بند ناف را از جنین جدا کند. اما روایی اخلاقی بسیاری، اگر نه هیچیک، از شیوههای معمول سقط جنین را مجاز نمیکند. سعی میکنم با تغییراتی در مثال نوازندهی مشهور نشان دهم چرا چنین است.
پاسخحذف1- بسیاری از سقط جنینها با خوردن یا تزریق داروویی انجام میشود. فرض کنید بدن من با لولههایی به بدن نوازندهی مشهور متصل شده است و من میدانم که اگر داروی خاصی بخورم این دارو از طریق خون من به بدن نوازنده میرسد و او را میکشد. اگر بدون قطع لولههای چنین دارویی بخورم، مرتکب قتل شدهام.
2- بسیاری از سقط جنینها را شخص ثالثی، غیر از مادر و جنین، انجام میدهد. این استدلالها دربارهی موقعیت شخص سوم چیزی نمیگوید. اگر من از دکتر بخواهم که لولهی ارتباطی بین من و نوازندهی مشهور را قطع کند، آیا او اخلاقاً مجاز است که چنین کند؟ برخی حقوق را تنها خود شخص میتواند استیا کند و قابل استیفا توسط دیگری نیست. مثلاً من چون اختیار بدن خود را دارم اخلاقاً مجازام خود را بکشم، اما اگر از دیگری بخواهم که مرا بکشد او دیگر مجاز نیست که چنین کند.
پاسخ به اشکالات خودام:
1- اگر اشکالات فوق درست باشد، تنها نشان میدهد که باید شیوههای بهتری برای سقط جنین یافت و مقصود اصلی، جواز اخلاقی سقط جنین، اثبات شده است.
2- بارداری از جمله این ویژگی را دارد که معمولاً شخص بدون کمک دیگری نمیتواند از آن رها شود. شاید اگر کسی نتواند حقوقی را که تنها خود قادر به استیفای آن است، استیفا کند، اخلاقاً مجاز باشد که دیگری آن را استیفا کند. فرض کنید بیمار صعبالعلاجی که میخواهد به زندگی خود خاتمه دهد توانایی بدنی چنین کاری نداشته باشد. شاید اخلاقاً مجاز باشد که در این شرایط کسی به زندگی آن بیمار خاتمه دهد.
3- در وجود حقوقی که تنها فرد قادر به استیفای آن است میتوان شک کرد. ایبسا مجاز باشد کسی بنا بر خواست بیماری، حتی اگر بیمار بتواند خود را بکشد، به زندگی آن بیمار پایان دهد.
پاسخ به پاسخ:
1- اگر اشکالات من درست باشد، تا یافتن راهی مناسب، باید سقط جنین را غیراخلاقی دانست.
2- به نظر میرسد رسیدن نتیجه در این بحث مستلزم مشخص شدن دو نکته است: اولاً ایا حقوقی وجود دارند که تنها شخص قابلیت استیفای آن را دارد؟ و ثانیاً آیا اگر شخصی نتواند چنین حقوقی را استیفا کند، آیا دیگری مجاز است، در صورت درخواست خود شخص و علیرغم اضرار به غیر، آن حقوق را استیفا کند؟ به نظر من پاسخ این دو پرسش به ترتیب آری و نه است. البته باید تدقیق بیشتری کرد.
کاوه
پاسخحذفبیسار متشکرم از نوع کامنتی که گذاشتی، عمیق و عرفی
که فضای علمی خوبی ایجاد کرد. این فضا می تونه بهتر بشه، مثلا همه دوستان مقاله تامسن رو بخونن و برای فهمش وقت بذارن و بعد کامنت ...
به محسن زمانی:
پاسخحذفبخشی از مشکل از اینجا می آید که به بخشی از مقاله اشاره نشده، آن بخشی که در آن سخن از حق دفاع از خود است، و اتفاقا تامسن به اینکه شخص ثالث در استیفای حق نقش داشته باشد می پردازد
مثالی شبیه به این می زند: فرض کنید که در خانه ای هستید که در آن جنین هایی شروع به رشد کرده اند که در اثر رشد آنها شما له خواهید شد و خواهید مرد، شما حق دارید برای حفظ جان خود آن ها را از بین ببرید. اما شاید دیگری حق این کار را نداشته باشد
اما در مورد حاملگی، چنین نیست که یک خانه باشد که به دو نفر اجاره داده شده است که یکی سبب مرگ دیگری است بلکه زن حامله صاحب آن است و انسان دیگر مهاجمی است که جان صاحب خانه را در خطر انداخته، حالا اگر صاحب خانه نتواند به تنهایی مهاجم ر ااز خانه خارج کند چطور؟
شاید شما نتوانید انتخاب کنید که برای نجات جان صاحبخانه ی مورد تجاوز قرار گرفته جان دیگری را قربانی کنید ولی نهاد هایی که به طور خاص برای حفاظت از حقوق اولیه پدید آمده اند نه تنها می توانند بلکه باید چنین کنند.
ممکن است حقوقی وجود داشته باشند که نشود استیفایشان را به دیگری سپرد ولی حتما حقوقی هم وجود دارند که بشود استیفایشان را به دیگری سپرد. اگر چنین نباشد به نظر می رسد کمی بنیان نهاد های مدرن به خطر می افتد،
مثلا نهادی دولتی که برای حفظ جان شهروندانش بیمارانی که بیماری بسیار مسری دارند را به قرنطینه می فرستد در حالی که حتی ممکن است که آن بیماران (که قطعا گناهی ندارند) برای جان اعضای آن نهاد خطری نداشته باشد.
به طور کلی آزادی حق هر کسی است پس هر کسی حق دارد که قرنطینه نشود ولی این جا برای حفظ حق عده ای از شهروندان که خود توانایی دفاع از حق خود را ندارند حق عده ای دیگر برای زندگی آزاد گرفته می شود آن هم توسط شخص ثالثی
مسئله ی اصلی این است: معیار تشخیص آن حقوقی که حق نداریم استیفایشان را به دیگری واگذار کنیم چیست؟
آمار بچههای ناخواسته در ایران چقدر است؟ میخواهم بدانم اگر بحث فلسفی را کنار بگذاریم چقدر این مساله کاربردی و مهم است.
پاسخحذفاگر از روشهای معمولی و سادهی جلوگیری از بارداری در کنار دانستن دورههای طبیعیی دختر استفاده شود٫ احتمال باردار شدن دختر پس از یک آمیزش به یک در چهلهزار میرسد. یعنی اگر از سادهترین روشها استفاده شود٫ آمیزش با نرخ مرسوم آمریکایی ۲۰۰ بار در سال بین زوج صورت گیرد٫ آنگاه در پایان بیست سال زندگی مشترک احتمال داشتن یک تک فرزند ناخواسته٫ پنج درصد است. البته در طول بیست سال تواناییی باروریی زوج کاهش مییابد و اگر این کاهش را در نظر بگیریم احتمال تولید یک فرزند ناخواسته در طول زندگیی مشترک بیست ساله به کمتر از یک درصد میرسد. دقت کنید که این یک درصد تازه حد بالاست نه حد پایین.
هر چند با توجه به این که آخوندها در کلاسهای تنظیم خانواده هیچ حرفی به زوجها هم نمیزنند٫ برایشان تنها حدیث میخوانند شاید تعداد فرزند ناخواسته بر هر زوج ایرانی به بیش از چند عدد برسد.
عادل،
پاسخحذفبرای من درستیِ این مقدمهی شما روشن نیست که اگردر جامعهای تا زمانی امتیازِ مشخصی به همهی افراد داده شده باشد (یا به همه لطفی شده باشد)، در این صورت این بهرهمندی تبدیل به قانون میشود. حتی اگر نهادی قانونی این امتیاز را به افرادِ جامعه داده بود باز هم روشن نیست که چرا باید موضوع را چونان امری قانونی ببینیم. با کنار گذاشتنِ این ملاحظات، میتوانم این را تصور کنم که قبل از ورود به جامعهای به من گفته باشند که در این جامعه قانون میگوید که هر کس کلیهاش مشکلی پیدا کند به او کمک میکنیم، ولو به قیمتِ دزدیدنِ فردی با کلیهی مناسب. اگر *با ملاحظهی این قانون عضویت در جامعه را پذیرفته باشم* شاید بشود از این ایده دفاع کرد که حقی از من ضایع شده است اگر در درمانِ کلیهام کوتاهی کنند. اما اصلاً به نظر نمیرسد موردِ جنین اینطور باشد.
غیر از این، به نظر میآید که در بسیاری از بحثهای اخلاقی بهتر است سراغِ قانون نرویم، از جمله به این دلیل که بسا که قانونهای جامعهای ناعادلانه باشد.
ساره،
پاسخحذفاینکه عملِ بد آیا لزوماً متضمنِ تضییعِ حق هست یا نه وقتی به بحث مربوط میشود که حالتی را تصور کنیم که بهانجامرساندنِ بارداری برای مادر بسیار ساده باشد. حالا اگر فرض کنیم که جنین شخص است و حیات دارد، شهوداً به نظر میرسد که مادر کارِ بدی میکند اگر بارداریِ علیالفرض کمزحمتاش را تحمل نکند. تامسن این شهود را میپذیرد، اما میگوید که در سقطِ جنین در این حالت هم اگرچه بدیای میبیند، ظلم و تضییعِ حق نمیبیند؛ پس در اینجور حالتها هم استدلالِ (*) منتج نیست.
محسن،
پاسخحذفخیلی ممنون بابتِ طرحِ این سؤالها، که برای هیچکدامشان جوابِ خوبی ندارم. در موردِ بحثِ شخصِ ثالث نگاه به صفحههای 52بهبعدِ مقاله احتمالاً مفید است.
برای آراءِ تامسن (تا پایانِ دههی هشتادِ میلادی) در موردِ حق نگاه کنید به کتابِ او. (هشدار: نثرِ این کتاب به شیوایی و شورانگیزیِ نثرِ مقالهاش نیست.)
پاسخحذفhttp://books.google.com/books?id=ROiaSeFLKQ4C&printsec=frontcover&dq=thomson+the+realm+of+rights&source=bl&ots=RmpFy_6reL&sig=Fi5XhmBAotObaVGJhoQc7SoHjeg&hl=en&ei=nA4JTbnoIcqcOt2LvbsE&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=2&ved=0CCYQ6AEwAQ#v=onepage&q&f=false
کاوه هم تامسون هم شما در بعضی نقاط حساس استدلال به شهود اخلاقی پناه می برید.
پاسخحذفشهود اخلاقی دیگر چیست؟ من نمی فهمم.
می فهمم ولی نمی فهمم.
شهود گنگ و بی مرز است و قابل استفاده در مقام استدلال علمی نیست.
اگر پای شهود را به روند استدلال هایت وا کنی، تا انصار حزب الله ش باید بیای؟
یا اقلا یه ساختار درست و درمون برا شهود ارائه بده که البته خیلی سخته؟
راستی نگفتی این مقاله رو خوندی تا برا کدوم بحث آماده بشی؟ بحث آزاده یا من هم می تونم بیام!
پاسخحذفاین حرفها چیه؟ از خودت بگو. دیشب خوب خوابیدی، فدات شم.
پاسخحذفبه نظر من نکتهای که Mahdi مطرح کرده نکته جالبی است.(کامنت هشتم از بالا، ۱۴ دسامبر ۲۰:۵۱)
پاسخحذفآیا با استفاده از استدلال تامسن میشود گفت اگر مادر پس از تولد نوزاد را رها کند حقی را ضایع نکرده؟
آیا تامسن این مسئله را بررسی کرده که اساسا چگونه کسی بر کسی حق پیدا میکند؟
Mahdi و پاسپارتو،
پاسخحذفنمیدانم موضعِ تامسن چیست (و البته میشود از خودش پرسید؛ نشانیِ وبسایتاش در مطلبِ من هست): نمیدانم که آیا از نظرِ تامسن رهاکردنِ بچهی—گیرم ناخواستهی—تازهمتولدشده تضییعِ حق هست یا نه. در کتابی که در یادداشتها معرفی کردهام مفصلاً دربارهی حق بحث کرده است.
r و کاوه:دولت چین عملا برعکس این کار را کرد همانطور که همه می دانیم،یعنی منع بارداری و داشتن بیش از 1 فرزند،پس ظاهرا اجبار به بارداری هم ممکن است!مثلا هر خانواده ای "باید" دست کم 3 فرزند داشته باشند!!
پاسخحذفکل این داستان های بر سر خود جنین و حق اون و این صحبت ها نیست. همونظوری که به نظر توی نظر ها اشاره شد. جنین یعنی آینده و ادامه ی نسل بشر. و توی خیلی اط طرز تفکر ها به هر قیمتی.
پاسخحذفدر مورد خودم باید بگم. من الان یک پسر 22 ساله هستم. دوست دارم که 2 فرزند داشته باشم. بعد از 2 فرزند تصمیم دارم که عمل کنم و خیال خودم رو از هر ترسی راحت کنم!
اما داستان نگرانی از آیندست. مثلا اینکه اگه بچه ی ما مرد چی؟ اون موقه چیکار میشه کرد.
بازم در مورد خودم میگه اگه میشد یک بانک اسپرم داشته باشیم که به اندازه ی 5 عدد فرزند توش ذخیره کرد و بعد خیلی راحت اگه خواستیم ازش برداشت کنیم و مشکلی در مورد ادامه ی نسل نداشته باشیم. من همین الان عمل می کردم!
ببخشید که یه جوارایی ماشینی نگاه کردم, البته که ما روبات نیستیم!