بعد از اینکه تحریرِ آن-موقع-به-نظرم-نهاییِ مقالهام تمام شد دیدم که بسیار زیبا شده است. دوست ندارم زیباییی نوشتهام باشد که خواننده را به کیشام بگروانـَد. دوباره نوشتماش، این بار نازیبا—همان استدلالها، با مبالغی "میباشد" و "در رابطه با" و فعلِ مجهول، و از این قبیل. همچنان سخت بود تسلیمِ وسوسهی مغلقنویسی نشدن. یک وقتی هم باید تکلیفام را با کیتس معلوم کنم. آیا مینا گزارشاش صادقانه بوده؟
[از یادداشتهای شخصیِ فیلسوف که دوستاش، طبقِ وصیتِ فیلسوف، سوزاند و هرگز منتشر نکرد.]
همین، اساس تبلیغات است. نیست؟ تبلیغ خوب بخشی از هوش دارنده ی اثر یا استدلال یا کالا نیست؟ هوش دارنده با بقای استدلال یا اثر یا کالایش نباید ارتباط داشته باشد؟ یا بهتر این که منطقی نیست که ارتباط داشته باشد؟
پاسخحذفیک جور انتخاب طبیعی به نظر می رسد. من فکر می کنم بد هم نیست که اعمال شود. البته استدلالی برایش ندارم.
اگر نویسنده مقاله غیر از متغیر زیبایی چیزی را در باز نویسی مقاله تغییر نداده است،احتمالاً او دوست نمی داشته است که فقط زیبایی نوشته اش کسی را به کیش او بگروانَد.(البته اگر مغلق ننوشتن و افزودن مبالغی "می باشد"و"در رابطه با"وفعل مجهول را عامل نازیبایی در نوشته ای بگیریم،که این سوال را به ذهن متبادر می سازد که آیا اینها معیارهای جهانی-یا دست کم محلی در محدوده زبان نوشته مذکور- برای نازیبایی نوشته به حساب می آیند؟)در هر حال با افزودن فقط به نظر می رسد که نویسنده مقاله تکلیفش را با کیتس پیشاپیش معلوم کرده است.برای نویسنده مقاله، زیبایی همه چیز نیست .
پاسخحذفازاین قسمتِ داخلِ[]-هرچندکه ما را واداشت همه فیلسوف هارابرداریم و جایگزین کنیم با نویسنده مقاله- به خاطر رازآلودگی و پروازی که به ذهن می داد که: پس چگونه؟و از این قبیل ،خیلی خوشمان آمد.
در رابطه با عنوانِ پست و خطاب به سامان به خصوص :
پاسخحذفآیا تبلیغ خوب همان تبلیغ زیباست-بماند که زیبا یی چیست-؟در تبلیغ یک کیش فکری-بین کیش فکری و کالا فرقی آیا هست؟-از چه می توان بهره گرفت و از چه نمی توان؟از چه باید استفاده کرد یا درست است که استفاده کرد و ...؟
سلام.
پاسخحذفدو نکته:
1. وقتی شما زیبا نمینویسین و نویسندههای رقیب یا غیرهمفکر، زیبا مینویسن، این عامل هم در مقایسه وارد میشه. با این کار، شما خودتون رو در موقعیتی نابرابر قرار میدین.
2. وقتی شما نازیبا مینویسین، چهبسا دارین خواننده رو از گرایش به کیشتون منصرف میکنین! حتی اگه این خواننده نظر نسبتآً مثبتی هم نسبت به «خود» موضوع داشته باشه. یعنی خیلی هم به خنثی شدن موقعیت کمکی نمیکنین. (پیشفرض این حرف اینه که چیزی وجود داره به اسم «خود» موضوع، که اون رو میشه از مثلاً زیبایی نوشتارش، جدا دونست.)
با اجازه، خطاب به سامان: این طوری که من میفهمم، تبلیغات خیلی هم به هوش ربط نداره! بیشتر به توانایی ربط داره. به همین دلیل، به نظرم گاهی تبلیغات در خلاف جهت انتخاب طبیعی حرکت میکنه. فرض کنین در یک جمعه بازار، هرکسی جنس خودش رو عرضه کنه. مشتری میاد، میبینه، انتخاب میکنه، اونی رو که براش «مناسبتر»ه، میخره. حالا بیایین یه عامل تبلیغاتی بذارین برای یکی از فروشندهها، مثلاً یه بلندگو. قبول دارین در این صورت، انتخاب مشتریها اریب میشه؟
اول سلام،
پاسخحذفدوم، من دورادور شما را می شناسم، از روان نویس سبز و دست خط پشت کتاب های QA 9 کتابخانه ی مرکز، و از طریق دوستان. تازه متوجه شده ام که بلاگ دارید.
سوم، این پست مرا یاد یکی از فصل های کتاب Kreiseliana انداخت. نمی دوانم کتاب را خوانده اید یا نه، اما بعید می دانم که مقاله های کرایسل (Kreisel) را ندیده باشید. یک جای کتاب یکی از منطق دانان (اسمش الان خاطرم نیست) تعریف می کند که یک بار کرایسل یک کپی از مقاله چاپ نشده اش را به او می دهد که نظرش را بپرسد. دوست منطق دان ما وقتی می بیند که مقاله برعکس مقاله های چاپ شده کرایسل قابل خواندن و روان است خیلی خوشحال می شود و کلی از آن تعریف می کند. وقتی مقاله چاپ می شود می بیند که نسخه ی چاپ شده به همان شکل مقاله های دیگر او غیر قابل خواندن است و اوقاتش به شدت تلخ می شود از اینکه کرایسل بقیه مقالاتش را هم اول این طور نوشته و برای چاپ تغییرشان داده تا غیر قابل خواندن بشوند.
سلام کاوه.
پاسخحذفممنون. بله: این حکایت را در آن کتاب خواندهام، و به نظرم راوی جان باروایزِ فقید است.