۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

دیدار در مجمع‌البحرین [قسمتِ اول]



 الکهف، ۸۲-۶۰.

موسی به کسی رسیده‌ است که علمِ لدنّی دارد (و علّمنه من لَدُنا علماً، ۶۵). چیزی که آیه‌ی ۶۰ به آن تصریح دارد این است که موسی گفته است که عزم‌اش را جزم کرده تا به مجمع‌البحرین برسد؛ اما به نظرم بسیار طبیعی است که فرض کنیم موسی اصلاً برای دیدارِ این شخص آمده است. کتاب نامِ این عالِم الهی را ذکر نمی‌کند، و این برای من امرِ نامطلوبی است که، در ترجمه‌ی این داستانِ مشهور، برخی مترجمانْ "خضر" را—که در هیچ جای کتاب نیامده—وارد می‌کنند. تصورِ من این است که اینکه نامِ شخصیتی در داستان ذکر بشود یا نشود نکته‌ی مهمی در سبکِ داستان‌گویی است. (در سوره‌ی یوسف هم نامِ شخصیتِ زنِ داستان نیامده است؛ به موضوعِ ذکرنشدنِ نامْ جداگانه خواهیم پرداخت.)  قاعدةً صاحبِ کتاب اگر می‌خواست می‌توانست به ما بگوید که نامِ حکیم چه بوده است.

موسی تقاضا می‌کند که نزدِ حکیم شاگردی کند، و حکیم می‌گوید که موسی طاقتِ همراهیِ او را ندارد (إنّک لن تستطیع مَعِی صبراً، ۶۷). موسی می‌گوید که، اگر خدا بخواهد، حکیم موسی را شکیبا خواهد یافت (ستجدنی إن شاء الله صابراً). 

[چندین نسل پیش از موسی، ابراهیمِ خلیل به پسرش خبر داد که دستور رسیده که او را قربانی کند. با ظرافت خبر می‌دهد (می‌گوید که در خواب می‌بیند که پسر را ذبح می‌کند) و از او نظر می‌خواهد. پسر—که کتاب به ما نمی‌گوید نام‌اش چیست—از ابراهیم می‌خواهد به آنچه ابراهیم را به آن فرمان می‌دهند عمل کند. همه‌ی اینها در الصافات ۱۰۲ نقل شده، که تمام می‌شود با جمله‌ای از پسرِ ابراهیم که می‌گوید که، اگر خدا بخواهد، ابراهیم او را از شکیبایان خواهد یافت (ستجدنی إن شاء الله من الصبرین). آنچه اسحق یا اسمعیل می‌گوید اصولاً همان است که موسی می‌گوید—الّا اینکه حرفِ پسرِ ابراهیم به گوشِ من متواضعانه‌تر است.]

در سوره‌ای که در آن پیامبرِ اسلام امر شده است که در موردِ هیچ کاری نگوید که فردا خواهدش کرد مگر آنکه این را هم بگوید که اگر خدا بخواهد (۲۴-۲۳)، لابد تصادفی نیست که می‌شنویم که موسی هم استثناء می‌کند. اما شاید یکی از نکاتِ داستانِ موسی و حکیم این باشد که گفتنِ إن‌شاءالله تضمین‌کننده‌ی تحققِ خواست نیست، حتی اگر پیامبرِ أولوالعزمی بگویدش.

بارِ اول که موسی ناشکیبایی می‌‌کند حکیم فقط حرفِ قبلی‌اش را تکرار می‌کند: قال ألم أقل إنک لن تستطیع معی صبراً (۷۲؛ آیا نگفتم که نمی‌توانی همراهِ من صبر کنی؟). اما بارِ دوم حرفی اضافه می‌کند (۷۵): قال ألم أقل لک إنک لن تستطیع معی صبراً. آن‌طور که من می‌فهمم، این اضافه‌شدنِ "لَکَ" لحن را خشن‌تر می‌کند: آیا به تو نگفتم که نمی‌توانی همراهِ من صبر کنی؟*


---
* شباهت‌ها و تفاوت‌های آیه‌های ۶۷ و ۷۲ و ۷۵ در ترجمه‌های ابوالقاسم پاینده و محمدمهدی فولادوند منعکس شده و در ترجمه‌های عبدالمحمد آیتی و کاظم پورجوادی و بهاءالدین خرمشاهی منعکس نشده است. و ترجمه‌ی قدیمیِ الصافات ۱۰۲، بدونِ حفظِ رسم‌الخط: "چون برسید با او به کوه، گفت یا پسر،‌ من می‌بینم اندر خواب که من بکشم تو را؛ بنگر تا چه بینی. گفت یا پدر، بکن آنچه فرمایند تو را،‌ که یابی مرا، اگر خواهد خدای، از شکیبایان."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر