۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

"فلانی یک جوری است"



در سالِ ۱۳۹۱ کتابی منتشر شده است با عنوانِ سه رساله در باب معنی، که قرار است تشکیل شده باشد از ترجمه‌ی سه گوهرِ نابِ فلسفه‌ی تحلیلی:
  
-Bertrand Russell, On Denoting (1905)
-Peter Strawson, On Referring (1950)

مترجم خانمِ راحله گندمکار و ناشر نشر قطره است. 

ساجد طیبی که این کتاب را لطفاً به من معرفی کرد دو پاراگرافِ متوالی از مقاله‌ی راسل را با آنچه در این کتاب آمده مطابقت داده است، اما فعلاً ترجیح می‌دهد نتیجه‌ی بررسی‌اش در دیدِ همگان نباشد. من از هر کدام از این سه رساله به چند جمله‌ی متوالی نگاه کرده‌ام.

***
 مترجمِ فارسی نوشته‌ است که مقاله‌ی فرگه را از ترجمه‌ی انگلیسی‌ای ترجمه کرده‌ است که در بالا به آن لینک داده‌ام. (شواهدی هست که این ادعا دقیق نیست و به نظر می‌رسد که منبعِ مترجمِ فارسیْ آن نسخه‌ای از ترجمه‌ی مَکس بلَک باشد که در ویکی‌سورس هست، نه آنی که در صفحه‌ی ۴۹ از  ترجمه‌ی فارسی مشخصات‌اش آمده. از جمله اینکه اولین کلمه در ترجمه‌ی فارسیْ "این‌همانی" است، و مترجمِ  فارسی در زیرنویس نوشته‌ است "equality"، که مطابقِ متنِ ویکی‌سورس است؛ اما در ترجمه‌ای که به عنوانِ منبع ذکر شده اولین کلمه‌ی متنْ "Identity"است.) این جملات از اولین پاراگرافِ آن مقاله است:


The reasons which seem to favor this are the following: a = a and a = b are obviously statements of differing cognitive value; a = a holds a priori and,  according to Kant, is to be labeled analytic, while statements of the form a = b often contain very valuable extensions of our knowledge and cannot always be established a priori.


ترجمه‌ی فارسی، صص. ۱۵-۱۴ (قلاب‌ها از مترجم):


دلیل این امر را می‌توان به این شکل مطرح کرد که دو عبارت a=a و a=b از ارزش‌های شناختی متفاوتی برخوردارند. این به آن معنی است که بنا به نظر کانت، عبارت a=a به لحاظ اعتبار پیشینی [a priori]، تحلیلی [analytic] تلقی می‌شود؛ و عبارت‌هایی نظیر a=b از اطلاع برخوردارند و قرار نیست همواره استقرایی به حساب آیند [۲].

("[۲]" به توضیحاتِ مترجم ارجاع می‌دهد.) 

ظرایف را کنار بگذاریم. به نظر می‌رسد که فرگه دارد از زبانِ خودش می‌گوید که a = a پیشینی است و ادعای تحلیلی‌بودن را به کانت نسبت می‌دهد؛ اما مترجمِ فارسی هر دو ادعا را به کانت نسبت داده است. غیر از این، در متنِ فرگه صحبت از این است که احکامی به شکلِ a = b دانشِ ما را به طرزِ ارزش‌مندی گسترش می‌دهند؛ اما من (وبلاگ‌نویس) شخصاً برایم خیلی روشن نیست که "عبارت‌هایی نظیر a=b از اطلاع برخوردارند" دقیقاً یعنی چه. از اینها جالب‌تر اینکه فرگه در پایانِ این متن دارد می‌گوید که این‌طور نیست که احکامی به شکلِ a = b را همواره بتوان به شکلِ پیشینی اثبات کرد، و مترجمِ فارسی می‌گوید که اینها "قرار نیست همواره استقرایی به حساب آیند". کمتر از بیست کلمه پیش‌تر مترجم به ما اطلاع داده است که اصطلاحِ "a priori"را به "پیشینی" برگردانده‌ است، که البته ترجمه‌ی استانداردی است؛ اما در پایانِ همین قطعه ظاهراً تصمیم گرفته این اصطلاح را به "استقرایی" برگردانَد. از همه‌ی اینها که بگذریم، اصلاً نمی‌توانم بفهمم که بخشِ آخرِ این چند جمله‌ی فارسی ("عبارت‌هایی نظیر ... قرار نیست همواره استقرایی به حساب آیند") چه معنایی می‌تواند داشته باشد.

***

 تحلیلِ راسل از جمله‌ی "The father of Charles II. was executed" این است:



"It is not always false of x that x begat Charles II. and that x was executed and that 'if y begat Charles II., y is identical with x' is always true of y".


خانمِ گندمکار این را چونان ترجمه‌‌ی متنِ راسل به‌دست داده‌اند (ص. ۶۲):


«به ازای هر x، اگر x پدر چارلز دوم باشد و x اعدام شده باشد و «اگر y پدر چارلز دوم باشد، y و x معادل‌اند» به ازای همه‌ی yها صادق است و این همیشه کذب نیست».


 اینکه در متنی به فارسی امروز در منطق و فلسفه‌ی زبان اصطلاحِ "identical" را به "معادل" برگردانیم به‌خودیِ خود جالب است. (شاید به یک معنا بشود گفت که عبارت‌های "شیخِ صدوق" و "ابنِ بابویه" معادل‌اند؛ اما آیا معقول است بگوییم که شیخِ صدوق و ابنِ بابویهاین اشخاص، و نه عبارت‌های زبانیمعادل‌اند؟ شک دارم.) اما به هر حال،‌ مسأله‌ی اصلی این نیست. مسأله این است که مترجم ساختارِ منطقیِ تحلیلِ راسل را در ترجمه منعکس نکرده است و، غیر از اینکه واضح نیست که در متنِ مترجَم دامنه‌ی "و این همیشه کذب نیست" چیست، این هم برای من سؤالی است که مترجم عبارتِ "به ازای هر x،" را از کجا آورده است. به نظرم ترجمه‌ی جمله‌ی راسل سخت نباشد؛ با سعی در ایجادِ کمترین تغییراتِ واژگانی در نثرِ خانمِ گندمکار:

«این همیشه در موردِ x کاذب نیست که x پدرِ چارلزِ است و x اعدام شده است و "اگر y پدرِ چارلزِ دوم باشد، y و x این‌همان‌اند" همیشه در موردِ y صادق است.»


***
مقاله‌ی ستراؤسن نقدِ بسیار مشهوری است بر مقاله‌ی راسل، و به‌تنهایی هممستقل از انتقادش به راسلبسیار تأثیرگذار بوده است. (راسل هم هفت سال بعد به آن جواب داده است.) در اوائلِ مقاله نویسنده توضیح می‌دهد که



      I think it is true to say that Russell's Theory of Descriptions, which is concerned with the last of the four classes of expressions I mentioned above (i.e. with the expressions of the form "the so-and-so") is still widely accepted among logicians as giving a correct account of the use of such expressions in ordinary language. I want to show, in the first place, that this theory, so regarded, embodies some fundamental mistakes. 


گمان نمی‌کنم این پاراگراف هیچ پیچیدگیِ زبانی یا مفهومی‌ای داشته باشد. ترجمه‌ی خانمِ گندمکار را بخوانید (ص. ۸۹):


    فکر می‌کنم درست است که بگوییم، نظریه‌ی اوصاف راسل، به چهار طبقه‌ی آخر از الفاظ مورد بحث من مربوط می‌شود؛ یعنی الفاظی که به صورت «فلانی یک جوری است» هستند. این دسته از الفاظ هنوز به شکل گسترده‌ای در میان منطق‌دانان قابل قبول‌اند، زیرا توجیه مناسبی از کاربرد این قبیل الفاظ را در زبان روزمره به دست می‌دهند. من در گام نخست، می‌خواهم نشان دهم که این نظریه‌ی راسل دربردارنده‌ی برخی اشتباهات بنیادین و اساسی است.



ستراؤسن دارد می‌گوید که نظریه‌ی راسل به عباراتِ به شکلِ "the so-and-so" می‌پردازد. مترجمِ فارسی در مقاله‌ی راسل عبارتِ "the son of So-and-so" را، که شاملِ این عبارت است، در صفحه‌ی ۶۲ به "پسرِ فلانی" برگردانده‌ است (که به نظرم ترجمه‌ی بدی نیست). پس احتمالاً مترجمِ فارسی معتقد است که "the so-and-so" یعنی "فلانی". حالا چیزی که من نمی‌فهمم این است که چرا در ترجمه‌ی متنِ ستراؤسن این عبارت برگردانده شده است به "فلانی یک جوری است": نمی‌فهمم که "یک جوری است" از کجا آمده است. و لطفاً توجه کنید که این اصلاً اشکال کوچکی نیست:‌ "فلانی یک جوری است" جمله است، و "the so-and-so" قرار است شکلِ کلّیِ وصف‌های معیّنو نه جمله‌هاباشد. لازم نیست زبان‌شناس یا منطق‌دان باشیم، یا مقاله‌های راسل و ستراؤسن را یک بار خوانده باشیم، تا فرقِ اینها را بدانیم. 

در همین پاراگراف، ستراؤسن بی هیچ تعقیدی در کلام به ما می‌گوید که نظریه‌ی راسل هنوز در بینِ منطقیون وسیعاً چونان نظریه‌ای موردِ قبول است که می‌تواند کاربردهای عباراتی به شکلِ "فلانی" در زبانِ روزمره را به‌درستی توضیح بدهد. اما در ترجمه‌ی فارسی می‌خوانیم که این دسته از الفاظ (یعنی الفاظِ به شکلِ "فلانی یک جوری است"!) هنوز در بینِ منطقدانان قابل قبول‌اند... 

***
و باعثِ تأسف است که برای پیداکردنِ این موارد وقتِ چندانی صرف نکردم.

۲ نظر:

  1. چندی پیش برای خبرنامه‌ی انجمن منطقِ ایران نقدی نوشتم بر دو ترجمه از کتابِ مقدماتی لایکن در فسلفه‌ی زبان. یکی از آنها ترجمه‌ی کورش صفوی بود. وقتی آن را بررسی می‌کردم تصور نمی‌کردم دست‌کم به این زودی‌ها ترجمه‌ای بدتر از آن ببینم. تا این که «سه رساله در باب معنی» به دستم رسید.
    یکی دیگر از شاهکارهای خانمِ مترجم--که مع‌الأسف تعداشان به هیچ وجه کم نیست، در مقاله‌ی راسل از این قرار است:
    راسل پس از ارائه‌ی نظریه‌ی وصف‌های خود می‌گوید:
    The above gives a reduction of all propositions in which denoting phrases occur to forms in which no such phrases occur.
    این جمله که در آن خیلی سرراست از تحویلِ/فروکاستِ جمله‌های حاوی عبارت‌های دلالی به جمله‌هایی فاقدِ چنین عبارت‌هایی بر اساسِ تحلیلِ راسل از عبارت‌های دلالی سخن گفته می‌شود در *ترجمه‌*ی خانمِ *مترجم* چنین برگردانده شده است:
    این روش، باعث کاهش تعداد گزاره‌های دارای عبارت‌های دلالی، نسبت به گزاره‌های فاقد عبارت دلالی، می‌شود.

    پاسخحذف
  2. خیلی درکی ندارم از اینکه چرا باید متون انگلیسی مانند این متن‌ها را که طبیعتا هر کسی که علاقه به آن‌ها دارد توانایی خواندن متن اصلی را هم داراست را باید به فارسی ترجمه کرد.

    پاسخحذف