۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه
مجاز است چون طبیعی است؟
مثلاً همین بچهدارشدن. احتمالاً کمتر چیزی اینقدر طبیعی باشد. و دیدهایم میلِ شدیدِ اشخاصی را—حتی از زمانِ نوجوانی—به اینکه بچهدار بشوند، و دیدهایم کسانِ زیادی را که راضیاند از بچهدارشدهبودنشان.
بعضی معتقدند که بچهدارشدن غیراخلاقی است. این گروه اینطور نیست که (دستکم آشکارا) همگی کمعقل باشند. دلیل هم اقامه میکنند برای اعتقادشان—مثلاً میگویند که جمعیتِ دنیا خیلی زیاد است و زیادترکردناش بد است، یا میپرسند (استفهامِ انکاری؟) که چه حقی داریم کسی را درگیرِ زندگی کنیم، یا نگرانیِ جدی دارند در این مورد که بچهشان را با چه ایدئولوژیای تربیت کنند. (دلیلهای موردیتر هم میشنویم: اینکه وضعیتِ اقتصادی-فرهنگیِ محلِ سکونتِ والدینِ بالقوه خوب نیست، یا یکی از والدین بیماری یا نقصی دارد و دانسته است که احتمالِ انتقال به بچه کم نیست.) برای خلافِ این مدعا هم کسانی دلیل میآورند: حتی فیلسوفانِ حرفهایای هم استدلال کردهاند که، دستکم گاهی، بعضی افرادْ اخلاقاً موظفاند (و بطریق اولی: مجازند) که سعی کنند بچهدار بشوند. البته انواعِ دیگری از دلیل هم هست—مثلاً اینکه آیهی بیستوهشتمِ بابِ اولِ سفرِ پیدایش را فرمانی به خودمان تلقی کنیم: اینکه باید زادوولد کنیم. احتمالاً طرفهای بحث در اینکه بچهدارشدن طبیعی است دعوا ندارند؛ بحث بر سرِ این است که این کارِ طبیعیْ مجاز هم هست یا نه.
در اینجا نمیخواهم در موردِ شأنِ اخلاقیِ اقدامِ آگاهانه به تولیدمثل موضع بگیرم (بحثِ بچهدارشدن فقط برای تقریبِ ایده به ذهن است). پنداشتنی است که موضوع برای کسی اصلاً مطرح نشود و کارش را بکند؛ اما اگر مطرح شد، و اگر شخص لازم دید کارش را توجیه کند، به نظرم صرفِ استناد به اینکه تولیدمثل امری طبیعی است نشاندهندهی هیچ چیزی نیست. صرفِ اینکه کاری طبیعی است نتیجه نمیدهد که مجاز هم هست.
اول آنکه یکی از دلایل مخالفان بچه دار شدن که از قلم افتاده، و به نظر من خیلی مهم هست، این است که بچه نمی تواند نقشی در این تصمیم داشته باشد و پدرو مادر بنا به دلایل مختلف (مثلاً پرکردن یک زندگی خالی، یا تقلید از بقیه) برای کس دیگری تصمیم می گیرند. ثانیاً درگیر زندگی کردن هم ایرادش ر این است که زندگی به باور بسیاری از آدم های ظاهراً عاقل و عالم بسیار ظالمانه و رنج آور است. در واقع اگر آنگونه که بعضی مخالفان ادعا می کنند به دنیا آوردن بچه نوعی جرم یا جنایت باشد، نمی توان آن را به هیچ رو مجاز دانست.
پاسخحذفاما "طبیعی" چیست؟ در فرهنگ سخن این معانی صفتی برای طبیعی ذکر شده است: 1. آنچه به طرز غیرارادی و بدون تصنع ظاهر شود. 2. ویژگی آنچه ساخته ی دست انسان نباشد. 3. معمولی و عادی (مثلاً مرا با حال طبیعی و آرام مشاهده می کردند)[لابد معادل نرمال] .4 آنچه مبتنی بر ماهیت وفطرت چیزی یا کسی باشد. شاید منظورکاوه از طبیعی این است که میل به بچه دار شدن و لذت بردن از این امر در نزد عده ی کثیری، هرچند به دلایل متفاوت، وجود دارد. این منظور به معنای چهارم نزدیک است.
در ایران مجال گفتگو در مورد این طبیعی یا نرمال بودن وجود ندارد. اما کتاب های زیر در بلاد کفر در به چالش طلبیدن این تفکر تاثیر گذار بوده اند:
http://purplewomenblog.blogspot.com/2005/12/book-review-reconceiving-women.html
http://www.parentcentral.ca/parent/article/500815
http://thegallopingbeaver.blogspot.com/2006/11/nobodys-mother-life-without-kids.html
http://www.theglobeandmail.com/life/i-really-regret-it-i-really-regret-having-children/article784948/
این هم مقاله ی معروف و جنجالی نسبتاً تازه ی گاردین
http://www.guardian.co.uk/lifeandstyle/2009/feb/08/motherhood-children-babies1
اول آنکه یکی از دلایل مخالفان بچه دار شدن که از قلم افتاده، و به نظر من خیلی مهم هست، این است که بچه نمی تواند نقشی در این تصمیم داشته باشد و پدرو مادر بنا به دلایل مختلف (مثلاً پرکردن یک زندگی خالی، یا تقلید از بقیه) برای کس دیگری تصمیم می گیرند. ثانیاً درگیر زندگی کردن هم ایرادش ر این است که زندگی به باور بسیاری از آدم های ظاهراً عاقل و عالم بسیار ظالمانه و رنج آور است. در واقع اگر آنگونه که بعضی مخالفان ادعا می کنند به دنیا آوردن بچه نوعی جرم یا جنایت باشد، نمی توان آن را به هیچ رو مجاز دانست.
پاسخحذفاما "طبیعی" چیست؟ در فرهنگ سخن این معانی صفتی برای طبیعی ذکر شده است: 1. آنچه به طرز غیرارادی و بدون تصنع ظاهر شود. 2. ویژگی آنچه ساخته ی دست انسان نباشد. 3. معمولی و عادی (مثلاً مرا با حال طبیعی و آرام مشاهده می کردند)[لابد معادل نرمال] .4 آنچه مبتنی بر ماهیت وفطرت چیزی یا کسی باشد. شاید منظورکاوه از طبیعی این است که میل به بچه دار شدن و لذت بردن از این امر در نزد عده ی کثیری، هرچند به دلایل متفاوت، وجود دارد. این منظور به معنای چهارم نزدیک است.
در ایران مجال گفتگو در مورد این طبیعی یا نرمال بودن وجود ندارد. اما کتاب های زیر در بلاد کفر در به چالش طلبیدن این تفکر تاثیر گذار بوده اند:
http://purplewomenblog.blogspot.com/2005/12/book-review-reconceiving-women.html
http://www.parentcentral.ca/parent/article/500815
http://thegallopingbeaver.blogspot.com/2006/11/nobodys-mother-life-without-kids.html
http://www.theglobeandmail.com/life/i-really-regret-it-i-really-regret-having-children/article784948/
این هم مقاله ی معروف و جنجالی نسبتاً تازه ی گاردین
http://www.guardian.co.uk/lifeandstyle/2009/feb/08/motherhood-children-babies1
این نکته سر دراز دارد. من هرچه فکر کردم به نتیجه مشخصی نرسیدم (در مورد خودم البته) واقعاً به چه دلیلی شخص دیگری را وارد بازی زندگی خودمان کنیم وقتی هنوز در شناخت خود و موقعیتمان اندر خم یک کوچه ایم.
پاسخحذفاما از شما چه پنهان این میلی است که در ذهن و روح هر زنی وجود دارد، خودم با همه سخت اندیشی در این مورد، گاهی بی اختیار (واقعاً بی اختیار) شوق عجیبی دارم به داشتن وجود عزیزی از پاره تن خودم. احساسم در این لحظات شوق و بی قراری، آمیخته ای از عشق و حل شدن است. عشق بیش از حد و حل شدن در وجود اویی که از من است و این که هرچه دارم، هرچه از عشق و احساس نثارش کنم به شوق پر و بال گرفتنش و بالیدنش.
این احساسم در همان لحظات خاص است.
در باقی مواقع همان بحث بی نتیجه: برای چه؟ وجود دارد.
به هر حال فکر کنم با بند 4 فرمایشات دوستمان جناب مرت... (عفو بفرمایید حتی در صورت عشق خودتان به این نام، من معذورم و شرمنده می شوم از حضورتان در ادای کامل آن) بسیار موافقم.دلیل اصلی و غالب اکثریت چیزی جز این نیست.
مرتیکه و سانی،
پاسخحذفجدا از اینکه احتمالاً شما علاقهمند هستید به بحثهای مربوط به تولیدمثل، خوب است توجه کنید که دو جا در این متن نشان میدهد بحثِ اصلیِ نویسنده چیزِ دیگری (آیا هر کاری طبیعی باشد، مجاز است؟) است: «*مثلاً* همین بچهدارشدن.» و: «بحثِ بچهدارشدن *فقط* برای تقریبِ ایده به ذهن است.»
اگر دلیلت برای اینکه طبیعی بودن مستلزم یا نشانهٔ مجاز بودن نیست این است که
پاسخحذف«اگر طبیعی بودن چیزی موجب مجاز بودنش باشد دیگر کسی در آن شک نمیکند و نه برای آن و نه بر ضدش بحث نمیکند و چون راجع به این موضوع بحث کردهاند پس مجاز نیست».
بهنظرم اسندلال قانعکنندهای نیست؛ چون «طبیعی بودن» را مستلزم «بدیهی بودن» گرفته است.
اما یک شبهدلیلی برای دفاع از جواز امر طبیعی به نظرم میرسد: پیشفرض هرگونه استدلال و بحثی پذیرش عقلانیت عرفی است (از جمله قوانین منطقی) بنابراین اگر طبیعی به معنای چیزی است که در عقلانیت متعارف پذیرفته شده باشد نمیتوان علیه آن استدلال کرد.
(البته فکر کنم این شبهاستدلال را بهتر هم میشود صورتبندی کرد؛ میگذارم به عهدهٔ هرکس بلد است)
سلام،
پاسخحذففکر می کنم منظورت از طبیعی بودن روشن نیست. کلمه ای که شاید بیشتر مناسب باشد "پذیرفته شده در عرف" هست، به عبارت دیگر چیزی که از دید قسمت بزرگی از مردم عادی و طبیعی *به نظر می رسد*.
اگر منظورت را درست فهمیده ام مثال های قابل لمس تری می شود زد، مثلا مسائلی که در بازه ای از زمان در عرف کاملا پذیرفته شده بودند و در بازه ی دیگری از زمان در عرف کاملا کاملا غیرمجاز و به شدت غیراخلاقی پنداشته می شوند، به عنوان مثال برده داری.
در مورد بچه هم فکر می کنم به مقدار زیادی به حس خود افراد نسبت به زندگی بستگی دارد، ولی برای من جالب هست که دل کندن از این زندگی کلا بد و ناخوش آیند (بر اساس ادعای آنها) برایشان اینقدر سخت است.
من که اینجا مسئله ای نمی بینم. آیا طبیعی بودن یعنی مجاز بودن؟ البته که خیر، حداقل در جوامع انسانی. مثال بی شمار است! بحث مورد علاقه فمینیستها. آیا جلوگیری از بچه دار شدن دخالت در کار طبیعت نیست؟ (برای زن و مردی که یک عمر تنها زندگی کرده اند و حالا ازدواج کرده اند عکس این قضیه صادق تر نسیت؟ که نخواهند با آوردن یک بچه در زندگی "طبیعی اشان" تغیری اساسی و برگشت ناپذیر واردکنند؟)آیا دنبال درمان بیماری رفتن حرکت کردن بر خلاف (یک بخشی) از طبیعت نیست؟ طبیعت یعنی چه؟ طبیعی یعنی چه؟ آیا اینها مفاهیمی ازلی اند یا برساخته های اجتماعی یامذاکره ای مین این دو؟ آیا لنز رنگی گداشتن یا دماغ عمل کردن یا حتی درآوردن غده سرطانی از داخل بدن به جنگ طبیعت رفتن است؟ مجاز است؟ غیر مجاز است؟
پاسخحذفdooset daram,ham khodeto ham weblogeto....
پاسخحذفشهرام رندآبادی،
پاسخحذفدلیلام برای اینکه طبیعیبودن مستلزمِ جوازِ اخلاقی نیست این است که کارهای طبیعیای میشناسم که اینطور نیست که در همه حال اخلاقاً مجاز باشند—مثلاً قتل و ابرازِ خشم.
در استدلالِ اولی هم که ساختهاید به نظرم بصیرتِ معرفتشناسانهای هست: به نظر میرسد که شما و من میتوانیم در طبیعیبودنِ فعلی اختلاف نداشته باشیم و در اخلاقیبودناش اختلاف داشته باشیم؛ پس صرفِ اینکه بفهمیم فعلی طبیعی است نشانمان نمیدهد که مجاز هم هست.
اما منظورم از "طبیعی" چیست؟ مطمئن نیستم که این تقریرْ کامل باشد؛ چونان تلاشی اولیه: میگویم که عملِ ع در شرایطِ ش برای گروهِ گ *طبیعی* است اگر، در نبودِ پاداش و مجازات و ایدئولوژی، افرادِ گ در شرایطِ ش نوعاً ع را انجام بدهند. بر خلافِ نظرِ شما (و بر خلافِ نظرِ ناشناسِ بعد از شما)، این تلقی از طبیعیبودن عمل مستلزمِ این نیست که عملْ مقبولِ عرف باشد—اصلاً ورودِ عرفْ میتواند چیزهایی را از طبیعیبودن خارج کند.
اما منظورتان از "مجاز" چیست؟
پاسخحذفقتل به معنایِ کشتنِ حیوان، در مقیاس کشتارگاهی و گاه بیشتر، "اتفاق میافتد" (و چون کسی هم اعتراضی ندارد، لابد باید مجاز تلقی شود). در معنای کشتن ِانسان، کسی را که دیگری را کشته است، میکشند. عینِ این میماند که بگوییم برای یک کارِ غیرمجاز، همان کار مجاز است. اما شما معتقدید قتل مجاز نیست.
پس ظاهرن "مجاز" را باید با مفاهیمی قبلیتر تعریف کنیم، دستکم توضیح دهیم. منظورتان را میگویید؟
از استدلالهایی که در "مجاز نبودنِ" بچهدار شدن شنیدم، این است:
اینکه یک نفر، با صاحبِفرزند شدن، هستی را به فرد "تحمیل" میکند: اگر فردِ متولد، هستی را دوست داشت و خواست، بحثی نیست؛ بحث وقتی است که، فرد به هر دلیلی (درست یا غلط) هستی را دوست نداشته باشد و نخواهد. در این صورت، ظاهرن میتواند، هستی را از خود سقط کند (خودکشی کند)، اما اگر از خودکشی بترسد؛ از نبودن بترسد چه؟ در این صورت هستی به او تحمیل شده است...
استدلال، این اتفاق که در نتیجهی بچهدار شدن است را "ظالمانه" میداند و در نتیجه "غیر ِمجاز".
(من این استدلال را به بدبینی متهم میکنم، اما کافی نیست؛ همچنان استدلال است برای خود.)
و اینکه، مجاز با اخلاقنمجاز فرق دارد؟ اینگونه، مجاز بودن وابسته به قیدِصفتِ خود میشود:
اینکه من به مالِ دیگری تعدی نکنم، اخلاقنمجاز نیست (حالا با اتکا به یک اخلاقی)، اما چون دلم میخواهد، ترجیحنمجاز است! (و مثلن در ادامه، صدای شلیکِ تیر)
یکی از دلایل و نه لزوما توجیه این می تونه باشه که ما نمی تونیم(حداقل فعلا که علم اونقدر پیش نرفته که از هیچ، چیز میز زنده به وجود بیاریم) کار دیگه ای به غیر این کار برای ادهمه انجام بدیم.
پاسخحذفاما
حالا سوال دیگه مطرح می شه:
چرا باید ادامه بدیم این دنیایه بسیار مطلوب را؟!
و اصلا همین که چرا وقتی راه دیگه ای نیست، باید همینو که داریم انجام بدیم؟
ولی در نهایت اصلا برام مهم نیست که بخ.ام توجیهش کنم، فقط سعیی بینتیجه انجام دادم!
فربد فرازندهمهر،
پاسخحذفمنظورم از "مجاز" اخلاقاً مجاز است—بحث هم اصولاً بحثی اخلاقی است. کارِ مجاز کاری است که انجاماش اخلاقاً بد نباشد. (کسی که در اخلاق واقعگرا نیست شاید مایل باشد این تعریف را نسبی کند: عملِ ع نسبت به آموزههای اخلاقیِ ن مجاز است اگر ن ع را بد نینگارد.)
و به نظرم در دستکم بسیاری از تلقیهای رایج از اخلاق، اینطور نیست که اگر چیزی فعلی به دفعاتِ زیاد انجام بشود مجاز تلقی بشود. مشخصاً در موردِ کشتنِ حیوانات (دستکم با شرایطِ صنعتیِ کشتارگاهی) بسیاری—از جمله بعضی فیلسوفانِ برجسته—اعتراض دارند.
4 آنچه مبتنی بر ماهیت وفطرت چیزی یا کسی باشد. شاید منظورکاوه از طبیعی این است که میل به بچه دار شدن و لذت بردن از این امر در نزد عده ی کثیری، هرچند به دلایل متفاوت، وجود دارد. این منظور به معنای چهارم نزدیک است.
پاسخحذفبه این معنی اگر باشد،چه ایرادی دارد؟