۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

آنچه در یاد می‌مانَد: دوستی با کسی که نقشِ تی‌شرت است؟


چند چریکِ ریشدارِ خوش‌تیپْ نظامِ فاسدِ مستبدِ منحطی را برمی‌اندازند. بافرهنگ هستند و شعارِ ضدامپریالیستی می‌دهند، و غریب نیست که کسانِ زیادی در دنیا دوست‌شان بدارند. یکی‌شان هم، با آن مرگِ قهرمانانه‌ی هفت-هشت سال بعدش، تبدیل می‌شود به اسطوره‌ای در دنیای مدرن، که در موردِ یک پرتره‌ی خاص‌اش گفته‌اند که به‌ اندازه‌ی لوگوی نایکی و نشانِ مک‌دانلدز معروف است.

برای ایرانیانِ یکی-دو نسل قبل از ما هم که چند سالی قبل از ۱۹۵۹ شکستِ نهضتِ ملّی‌‌شان را با شورشی با پشتیبانیِ اکیدِ ایالاتِ متحده دیده بودند، این قدرت‌نماییِ ضدامریکایی شیرینیِ ویژه‌ای داشت. خب؛ بعد؟‌ گامِ بعدی رفتن به آغوشِ شرّی بزرگ‌تر است: حکومتی استبدادی،‌ مستظهر به شورویِ خروشچف و برژنف. در قرنِ جدید هم توانِ جسمی‌مان که تمام می‌شود حکومت را، طبقِ روالی که به نظر نمی‌رسد اوجِ تجلیِ مردم‌سالاری باشد، می‌سپاریم به برادرمان. رابطه‌ی خوب با بسیاری از نویسندگانِ بزرگِ متمایل به چپ به میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۷۰ هم نرسید. در عوض مارادونا همواره دوست ماند.

حکومتِ استبدادی البته می‌تواند خوبی‌‌هایی داشته باشد، اگر که کارآمد باشد؛ اما مطمئن نیستم بهداشتِ خوب و ورزشِ قهرمانی و گسترشِ آموزش جایگزینِ مقبولی برای آزادی باشد. [هم‌چنان که آزادی جایگزینِ امنیت نیست، به نظرِ من.] 

۵ نظر:

  1. «هم‌چنان که آزادی جایگزینِ امنیت نیست.» برداشتم از استدلالتان این است که چون کوبای کاسترو خوبی‌هایی دارد اما آزادی ندارد پس مذموم است و در نتیجه اگر در راه آزادی در ایران، منتقدِ (یا معتقد به جایگزین برایِ) نظامیان ایران -مشخصا سلیمانی- باشیم [که احتمالا/قطعا همراه با عدم امنیت است] مذموم است.

    پاسخحذف
  2. چقدر خوب نوشته بودی برادر
    دانشجو که بودم دولت احمدی نژادی دختر و پسر چه گوارا را آورده بودند ایران برای راه اندازی شوی ضد آمریکایی توی اون جلسه به همچنین چیزهایی فکر می‌کردم

    پاسخحذف
  3. آشنایی من با تاریخ امریکای لاتین بسیار سطحی است. اما با همین آشنایی سطحی به نظرم می رسد نمی توان نقش امریکا در "رفتن [کوبا] به آغوشِ شرّی بزرگ‌تر" یا در واقع سوق دادن کوبا به آغوشِ این "شرّ بزرگ‌تر" را نادیده گرفت. ماجرای خلیج خوک ها و طرح های مکرر سازمان سیا برای ترور کاسترو معروف تر از آن است که کسی نشنیده باشد. تحریم ها هم مزید بر علت شد.

    اویوا چامسکی، دختر نعام، متخصص تاریخ کوباست. اخیراً در مصاحبه ای پاره ای از دستاوردهای انقلاب کوبا را در مقایسه با سایر کشورهای امریکای لاتین بر شمرد. گذشته از مسایلی مثل آموزش و بهداشت همگانی و برخورداری از حد اقل زندگی، او هم بر مساله امنیت انگشت گذاشت. جرم و جنایت در امریکای لاتین زمین تا آسمان با آنچه ما در ایران و خاورمیانه با آن آشنا هستیم فرق دارد. جنایت سازمان یافته، آدم کشی، آدم ربایی، قتل برای دزدی، اخاذی، و نظایر اینها جزو اخبار یومیه کشورهایی مثل برزیل و کلمبیا و ونزوئلا و مکزیک است. زمین داران و ثروتمندان در این کشورها باندهای تبه کار دارند که راساً مخالفان را گوشمالی می دهند و آدم های مزاحم را سر به نیست می کنند. در برزیل سالانه چند ده – 50 نفر در سال گذشته – فعال محیط زیست ترور می شوند. نظایر این اتفاق در سایر کشورهای امریکای لاتین کم نیست. (امسال قتل برتا کاسِرِس در هندوراس سر و صدای زیادی ایجاد کرد چون پای ارتش هوندوراس به میان آمد.) رواج جنایت در بخش هایی از مکزیک، گواتمالا، هندوراس، السالوادور، نیکاراگوا عملا بخش هایی از این کشورها را غیر قابل زندگی کرده است. به این بلایا باید جنگ های داخلی بی پایان، نابرابری درآمد و امکانات، و فقر گسترده، کودکان خیابانی، و مسایلی ازین دست را افزود.

    تجربه کوبا به نظر من هم تجربه موفقی نبوده است. حقوق مدنی برای آدمی زندگی آدمی مثل من از هر چیز مهم تر است. اما در مقام مقایسه، وضعیت کوبا خیلی بدتر از سایر کشورهای امریکای لاتین نیست. بر تمام این قاره سایه امریکا سنگینی می کند، شاید خیلی بیش از ایران و خاورمیانه.

    http://therealnews.com/t2/index.php?option=com_content&task=view&id=31&Itemid=74&jumival=17016

    پاسخحذف
  4. وقتی نه کوبایی بودی، نه تجربه زندگی تحت حکومت کاسترو رو داشتی، و نه پژوهش کردی در این زمینه، بهترین نظری که می‌تونی بدی سکوته هم‌وطن، سکوت.
    https://twitter.com/Maryam__Momeni/status/802893272662376448

    پاسخحذف
  5. همان‌طور که در موردِ کاسترو اختلافِ نظر هست، در این هم اختلافِ نظر هست که نظردادن در چه حیطه‌هایی ناموجه یا ناشایست است.

    شاید یک مفهومِ کلیدی در اینجا "پژوهش" باشد که به آن اشاره کرده‌اند. (۱) من نه هندی هستم نه فقیر بوده‌ام نه تجربه‌ی زندگیِ تحتِ مراقبتِ مادر ترزا را داشته‌ام، و فقط به نحوی بسیار اجمالی می‌دانم که او که بوده است؛ آیا اینها باعث می‌شود نظردادنِ من در موردِ مادر ترزا ناموجه یا ناشایست باشد؟ (۲) نه رواندایی هستم نه هرگز تجربه‌ی زندگی در وحشتِ خطرِ قتلِ عام را داشته‌ام، الخ، و فقط به نحوی بسیار اجمالی (در حدِ چند سطرِ ویکیپدیا)‌ خبر دارم که در ۱۹۹۴ در رواندا چه شده است؛ آیا اینها نظردادنِ من درباره‌ی واقعه‌ی ۱۹۹۴ را ناموجه یا ناشایست می‌کند؟ و گمان می‌کنم آنچه درباره‌ی کاسترو-تحریم-آزادیِ بیان-سوبسیدهای شوروی-خطرِ جنگِ هسته‌ای-سارتر و کاسترو-زندانی‌شدنِ منتقدان می‌دانیم بسی بیشتر از موردهای مادر ترزا و رواندا باشد.

    در کنارِ همه‌ی اینها، کاسترو و گوارا بر زندگیِ نسل من و یکی-دو نسل قبل از من اثر گذاشته‌اند گذاشته‌اند: (از طریقِ آنچه به نظرِ من تا حدِ زیادی مبتنی بوده بر جذابیتِ شعارِ ضدامپریالیستی‌دادن و نیز--با شرمندگی عرض می‌کنم--خوش‌تیپیِ زیادشان)، افرادِ زیادی را به ایده‌‌های نه‌چندان محکمی در موردِ سازوکارِ ضدیت با امپریالیسمْ راغب کرده‌اند.

    پاسخحذف