میخواستم نظر و احساسام نسبت
به ایشان را گزارش کنم. مشورت را، برای خانمِ وکیلْ کلیاتی گفتم. خانمِ وکیل گفت که صلاح نیست چنان حرفهایی را منتشر کنم.
حالا تا این نوشته خیلی کوتاه
نباشد اجازه بدهید حکایتی تعریف کنم. در دربارِ شاهی، ندیمی زنهار خواست تا نکتهای
بگوید. شاه دستور داد فیالمجلس بکشندش: "پدرسوخته دربارهی ما فکری کرده که
برای گفتناش لازم است امان بخواهد!"
اولش فکر کردم QED گذاشتهای، بعد دیدم QED نمیخواهد QEII. برهان نیاورده، قضیه را میپذیریم.
پاسخحذف