۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

بنیادگرایی



آقای قانون‌گرا روی سد قدم می‌زد. لغزید. آن پایین تابلوی "شنا کردن ممنوع" را دیده بود. غرق شد.

۱۳۸۰.

۱۶ نظر:

  1. درود بر شرفش!

    پاسخ دادنحذف
  2. فکر کنم به‌تر بود به جای قانون‌گرا گفته می‌شد ملانقطی، شاید چون ملانقطی‌ام.‏

    پاسخ دادنحذف
  3. آنکه سؤال دارد۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۱۴

    سؤال: آیا اگر آن آقای موسوی در یکی از آن پست های قبلی هم قبل از اعلام نتایج، نگفته بود من برنده شده ام "بنیادگرا" نبود؟

    پاسخ دادنحذف
  4. ممد نبودی ببینی۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۱۸

    فرق بنیاد گرا با اصول گرا چیست؟

    پاسخ دادنحذف
  5. چرا نگوییم "اخباری" بود؟!

    پاسخ دادنحذف
  6. امروز راجع به "عماد مغنیه" می خواندم. فهمیدم که در لیست FBI wanted بوده به جرم هواپیما ربایی (هواپیمای مسافربری). یک ملوان امریکایی هم در این هواپیماربایی شکنجه و کشته شد. ایران هم در هماهنگی های لازم این عملیات نقش داشت. TWA flight 847 را گوگل کنید. حالا این چی بود؟ جهادگر بود، بنیادگرا بود یا تروریست؟

    پاسخ دادنحذف
  7. بنیادگرایی یا بلاهت؟ شاید هم منظورتان بنیادگرایی=بلاهت بوده باشد؟

    پاسخ دادنحذف
  8. صحنه ی توصیف شده را می توان "شهادت" در راه آرمان یا اعتقادات خواند.آنچه "دال" بلاهت می نامد از نظر "شناخته شده" شرافت است (حتی اگر علامت تعجب وی را دال بر طعنه بگیریم، قاعدتاً کسانی هستند که آماج این تسخرند).
    این رفتار، اگر هم بنیادگرایی باشد، آثار اجتماعی محدودی دارد (البته می توان در مورد حق افراد بر پایان دادن به زندگی خود بحث کرد). اگر در این اپیزود فرض کنیم در داخل آب گروهی پاسدار قانون در قایقی هستند و با استناد به متن تابلو با توسل به قوه ی قهریه(نه با موعظه الحسنه) مانع از شناکردن اقای قانون گرا می شوند، ماجرا ابعاد دیگری پیدا می کند.
    در هسته ی باور بنیادگرایی رجوع به بنیاد و اصالتی از هستی/فهم هستی است که تنها درک منطقی/درست/واقعی/قانونی/فطری/طبیعی/ناب/انسانی/متمدنانه/علمی ممکن است.

    پاسخ دادنحذف
  9. کاوه جان آن چه در وبلاگ تو بسیار جالب توجه است این است که دوستانت راجع به هرچه بنویسی نظر می دهند(با ربط یا بی ربط) خواه اعلام برنامه کلاست باشد،خواه تحلیل سیاسی!!!!!!!D:

    پاسخ دادنحذف
  10. من نه کاوه را از نزديک مي شناسم و نه او مرا مي شناسد.به اين دليل با او همسخن مي شوم و مي نويسم که صداقت و بي تکلفي در نوشته هاش مي بينم. نمي خواهد چيزي را به کسي ثابت کند. فيلم بازي نمي کند.براي اظهار فضل نمي نويسد. از اينکه کسي نقطه ضعفي در او بيابد نه ناراحت مي شود نه مي هراسد؛ براي همين هم صادق و راحت است.

    پاسخ دادنحذف
  11. چه قدر قشنگ و بامزه بود.
    شايد روزي اين داستان را از نويسنده‌اش(شما) بخرم.

    پاسخ دادنحذف
  12. در پاسخ به "در پاسخ به او"
    متاسفم که کاوه را از نزدیک نمی شناسید. من او را می شناسم،واقعا" بی تکلف و صادق است. شناختنش و دوستی اش بسیار لذت بخش،ارزشمند و آرامش بخش است. دوستش دارم، بسیار!

    پاسخ دادنحذف
  13. شادي: اه! من فكر مي‌كردم از انگيزه‌هاي تو براي نوشتن در وبلاگ اظهار فضل هم هست! :) :*

    پاسخ دادنحذف
  14. خوب این از کم سعادتی های بنده است. وهمینکه شما همنشینی و هم صحبتی با او را مغتنم می دارید دلیل دیگریست بر صداقت او در پستی که به دلایلش برای ماندن در ایران اشاره داشت. یکی همین دوستانش بود. خوبی محیط مجازی همین است که شما بدون هیچ بهانه ای می توانید با فردی که با او همدلی دارید، هم صحبت شوید بدون اینکه از نزدیک بشناسیدش.
    خوب راستش من واقعاً با ایشان از نزدیک برخورد نداشتم و اینکه به این موضوع چسبیدم هم محض بپسی باز کردن برای همدیگر نبود. حقیقتش یادم آمد از مصاحبه ای که با ایر (Ayer) کرده بودند. پرسیدند فلاسفه در در همه چیز باهم اختلاف دارند آیا اشتراکی هم بین آنها هست و او با خنده گفت، بله همگی مغرورند. حالا اگر این برداشت ما از شخصیت کاوه درست باشد یا کاوه هنوز فیلسوف نشده یا رگ ریاضیش بر رگ فلسفی اش چربیده؛ یا اینکه قاعدۀ ایر، استثنائاتی نیز دارد.

    پاسخ دادنحذف
  15. این شخصیت "آقای قانون گرا"ی شما عجیب منو یاد توقع تون از میر حسین در یادداشت "تدبیرِ اعتراض (یا اخلاقِ شکست؟" انداخت. بامزه بود. مرسی

    پاسخ دادنحذف