خیسیِ ملایمِ مدامِ گرمِ دستِ عرقکردهاش. حرف میزنیم از سیاست و ابوالفضل بیهقی و دهخدا و نهجالبلاغه. از اینکه گویی دست بخشی از تن نیست—گرچه مدرنتر از آن است که مادّیگرا نباشد. ترافیکِ سنگینِ لذیذ.
خلوتِ امن. هوشی که از چشمهای بستهاش هم میتراود.
خلوتِ امن. هوشی که از چشمهای بستهاش هم میتراود.
روشنیِ کلاماش رفته وقتی سعی میکند بگویدم که چرا رابطهاش با تناش خوب نیست و چرا از لذت گریزان شده بوده است و چگونه است که مدتی است تا لذت اصلاً برایش بیمعنا است. نمیفهمم، هیچ، گرچه محبت فضا را گرفته. بهشوخی دشناماش میدهم: استعدادت برای فلسفهی قارهای جداً خوب است. محبت. آشنا بودنِ جنسِ پوستِ صورتِ من. بعد، دیگر همان جملههای نامفهوم هم بیرون نمیآید، سعی اگرچه میکند گاهی. وقتِ جدا شدن نگرانِ آزاردیدهبودنِ من است، و من خلسهام شروع شده. شبِ شلوغِ بزرگراه، و باخ که میشود تا ابد گوش کرد.
پیامکی برایم میفرستد در جوابام. به خطِ فارسی نوشته. بعضی نشانهها نامفهوماند.
پیامکی برایم میفرستد در جوابام. به خطِ فارسی نوشته. بعضی نشانهها نامفهوماند.
گرچه فیلسوف ما وقتی نقد جنبش سبز میکند چنان پوزیتیوست میشود که برای فردی که مثل داستان مولوی پسگردنی محکمی خورده استدلال جبر و اختیار میکند اما احوال شخصیهنویسیهایش رنگی از آن یکجانبهنگری و خشکاندیشی ندارد. خدایا این را به آن بگردان.
پاسخ دادنحذفبهانهای بود برای ابراز حظ از نوشتجات از طرف یک غربتی
او کاملاً میتوانست من باشد.
پاسخ دادنحذفمفهومي:
پاسخ دادنحذفبله؛ زندگي همين است. برخي نشانههاي پيامك در برخي گوشيهاي همراه خوانده نمي شوند. همان پيامك با گوشياي ديگر ، نصب نرمافزار و يا پيشرفت سامانهي انتقال پيام، خوانده ميشود.
مرورِ تفكّرآميز از همين رو خوب است.
--------------------------------------
ويرايشي:
«تا» در "...مدتی است تا لذت اصلاً برایش بیمعنا است..." نامفهوم است.
سليقهاي است اما «ترافيك سنگين لذيذ» فضايي را كه در حال شكل گيري در ذهن خواننده است ميشكند(انتخاب كلماتش و نه مفهومش).
-------------------------------------
تحقيقي:
برگمان؟
http://www.tebyan.net/Literature_Art/Cinema/WorldCinema/Overview/2007/8/8/44343.html
دوستی که به کاربرد تا ایراد گرفته :
پاسخ دادنحذفخواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار (از ذکر بردار کردن حسنک).
ممنون ناشناس.
پاسخ دادنحذفلطفاً كمي بيشتر به من ياد مي دهي؟
ايراد نگرفتهام، نمي دانم. لطفاً ياد بده كه «تا گذشته شده است» يعني چه؟
این نوشته مرا عجیب به یاد ِ دوستی انداخت که دوست ترش می داشتم/می دارم(؟).
پاسخ دادنحذفو"ترافیک ِ سنگین ِ لذیذ" دقیقا همان چیزیست که می بایست باشد...
و بعضی نشانه ها که نا مفهوم اند...
این وبلاگ دیگه خونه من شده!
پاسخ دادنحذفاز مطالبش فوق العاده حظ می برم.
[سکوت]
پاسخ دادنحذف[سکوت]
[سکوت]
نشانه ها که هنوز هم ساکت اند ...
بعضی آدم ها نامفهومند....
پاسخ دادنحذفگاهی زندگی نامفهوم است....
به گمانم پيدا كردم!
پاسخ دادنحذف«تا» در اينجا يعني «كه»
*و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است، و به پاسخِ آن که از وی رفت گرفتار
*در آن جهان، گرفتار پاسخ گفتن به کارهایی است که در این جهان کرده است.
منبع:
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/literature_verse/c5c1167956556_story_p1.php
«و باخ که میشود تا ابد گوش کرد»اش خيلي خوب بود.
پاسخ دادنحذفچقدر عجيب اين متن برام آشناست!
پاسخ دادنحذفاصلاح طلبان حکومتی ابراز حظشون هم "سبحان الله ما عظم شأنی" است.
پاسخ دادنحذفزیادی زیباست. انتظار این میزان راست مغزی را از شما نداشتم.
پاسخ دادنحذفدیوانه!
پاسخ دادنحذفمي توانم از حسادت بتركم
پاسخ دادنحذف...
چهقــــــدر این نوشتهات را دوست دارم. و چهقدر تو را در این نوشته.
پاسخ دادنحذف